تبیین به روایت تصویر
ما امروز در سرتاسر کشور، هزاران هستهی مقاومت در مساجد و در هیئتها داریم؛ از این هستههای مقاومت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع حرم، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع امنیّت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان بسیجی دانشجو.
نقطهی امیدآفرین این است که در این تلاش همهجانبهی دشمن، شما میبینید در چنین شرایطی که دشمن شمشیر را از رو بسته، دانشجوی انقلابی در فلان دانشگاه فحش ناموسی میشنود، از میدان خارج نمیشود؛ طلبهی بسیجی زیر شکنجه به شهادت میرسد، حاضر نیست حرفی را که دشمن میخواهد بر زبان جاری کند. مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعّالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی، اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود اینهمه لغزشگاهها، جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند. گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفیٰ صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیٰهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است. ما همه وظیفه داریم؛ نخبگان وظیفه دارند؛ هستههای انقلابی وظیفه دارند؛ فعّالان دانشگاهی، فعّالان حوزوی، صاحبان جایگاههای اجتماعی بویژه کسانی که حرف آنها به گوش مردم میرسد، مردم حرف آنها را میشنوند، اینها وظیفه دارند؛ وظیفه این است که ایمانها را تقویت کنند، امیدها را تقویت کنند، شبههها را برطرف کنند، شیوههای دشمن در شبههآفرینی و یأسآفرینی را خنثی کنند.۱۴۰۲/۰۳/۱۴
لینک ثابت
دشمن در رأس نقشههایش تبلیغات است؛ به قول خودشان پروپاگاندا است. علاج پروپاگاندا «تبیین» است، تبیین حقیقت از زبانهای مختلف، از حنجرههای مختلف، با تعبیرات مختلف، با ابتکارات مختلف؛ تبیین. وسوسهای را که روی آن جوان یا نوجوان اثر میگذارد، چه میتواند برطرف کند؟ باتوم که نمیتواند برطرف کند،؛ آن وسوسه را تبیین میتواند برطرف کند. این مطلب اوّل. جهاد تبیین را جدّی باید گرفت. همه، در حوزه، در دانشگاه، در صداوسیما بالخصوص، در مطبوعات، در هر جایی که شما ایستادهاید و یک شعاع پیرامونیای دارید و میتوانید روی آن اثر بگذارید، باید تبیین انجام بگیرد؛ تبیین درست، تبیین صحیح.۱۴۰۱/۱۰/۱۹
لینک ثابت
گفتیم شیوههای دشمن را بشناسید. امروز مهمترین شیوهی دشمن، جعل و دروغپردازی است. الان مهمترین کاری که دشمن دارد میکند [انتشار] دروغ است؛ یعنی همین تلویزیونهایی که میدانید و میبینید مال دشمن است یا همین فضای مجازی، خبر دروغ میدهند، تحلیل دروغ میدهند، کشتهی دروغ معرّفی میکنند، آدمها را بدروغ، یکی را بد میکنند، یکی را خوب میکنند؛ دروغ. یک عدّه هم باور میکنند. بدانید دشمن امروز بر پایهی دروغ و دروغپردازی دارد کار میکند. خب وقتی که دانستید، طبعاً وظیفه میآید روی دوشتان. تبیین کنید. «جهاد تبیین» که گفتیم، یکی از جاهایش اینجا است؛ جهاد تبیین.
گفتیم [نقاط] آسیبپذیری دشمن را بشناسید. یکی از آسیبپذیریهای دشمن، روشنبینی شما است. شما که روشنبین باشید، او آسیب میبیند. سعی کنید روشنبینی خودتان را افزایش بدهید. دشمن دنبال این است که بر مغزها تسلّط پیدا کند. تسلّط بر مغزها برای دشمن خیلی باارزشتر از تسلّط بر سرزمینها است. اگر مغز یک ملّتی را توانستند تصرّف کنند، آن ملّت سرزمین خودش را دودستی به دشمن تقدیم میکند. مغزها را باید حفظ کرد؛ تسلّط بر مغزها. یک عدّهای خودشان دروغ نگفتند، امّا متأسّفانه دروغ دشمن را تأیید کردند. مراقب باشید این خطرها برای شما و برای مردمتان پیش نیاید؛ به مردمتان کمک کنید.۱۴۰۱/۰۹/۰۵
لینک ثابت
یکی از نقاط برجسته همین شهید مهدی زینالدّین است؛ خود این یک نقطهی برجسته است. [این] شهید، یک جوان نوخاسته، بیستوچندساله، در فرماندهی یک یگان رزمی آن مهارت را از خود نشان میدهد؛ در میدان جنگ آن شجاعت را، آن تدبیر را، آن سازندگی را، آن فداکاری را و بعد در میدان اخلاق، میدان تدیّن، ملاحظات دینی و اسلامی [هم همین جور]. اینها واقعاً فوقالعاده است؛ بایستی اینها به مردم گفته بشود، منعکس بشود.
با هیچ زبانی غیر از زبان هنر هم نمیشود اینها را گفت؛ فقط زبان هنر میتواند این ریزهکاریهای زندگی اینها را بیان کند؛ حالا یا نوشتهی هنرمندانه یا شعر یا فیلم یا مستند یا امثال اینها که میشود کار کرد. مثلاً یکی این است: یک فرمانده جوان ارتشی اینجا هست [به نام] شهید امیر احمدلو؛ یک ارتشی قمی است که آخرین لحظهی حیاتش آب میآورند یا یک نفری به فکر میافتد که آب به او بدهد که تشنه از دنیا نرود، این جوان نظامی آب را نمیخورد، اشاره میکند به آن سربازی که بغل دستش بوده؛ یعنی همان حادثهی صدر اسلام که مدام ماها روی منبرها گفتیم و مردم شنیدند و تصوّر درستی از آن پیدا نکردیم، در واقع اتّفاق افتاد؛ یک افسر ارتشی این واقعیّت را به ما نشان داد. این چیز کمی است؟ چیز کوچکی است؟ با چه زبانی میشود این را بیان کرد جز زبان هنر؟ بروید دنبال این کار. یا شهدای گروه سرود که جزو اتّفاقات نادر در دوران دفاع مقدّس است؛ یک تعدادی نوجوان مثلاً دوازدهساله، سیزدهساله، چهاردهساله، سرود میخوانند، بعد هواپیما میآید همین گروه را هدف قرار میدهد، شلّیک میکند، همهی آنها ــ همه یا نزدیک به همه ــ شهید میشوند. کو سرودشان؟ چه خواندند؟ چه گفتند؟ چه کردند؟ پدرمادرهایشان چه کار کردند؟ اینها احتیاج به تبیین دارد، اینها پیام دارد. این از خصوصیّات قم است؛ اینها نقاط برجستهی دورهی دفاع [مقدّس] در قم است. یا زنان شهید؛ حالا اشاره کردند به تعداد چندصد نفر زن شهید که یک عدّه از این زنان شهید، در جلسهی عزاداری حسینی به شهادت رسیدند. اینها همه واقعاً مسائل مهمّی است.۱۴۰۱/۰۸/۰۸
لینک ثابت
من به شما جوانهای عزیز توصیه میکنم قدر هیئتهایتان را بدانید. من همیشه به جوانها میگویم قدر جوانیتان را بدانید؛ این امروز هم هست. قدر جوانی را بدانید، امّا قدر این هیئتها را بدانید. این هیئتها گنجینه است؛ حقیقتاً گنجینهی معتبر و باارزشی است. هیئت حسینی به معنای یاد و تبیین است. هم یاد است، هم تبیین است. یعنی هیئت باید این جور باشد: هم یاد را زنده کند، هم پایگاه و مرکز تبیین باشد. این برای امروز ما لازم است. شما میدانید؛ رهزنانی هستند که نمیپسندند امثال حرکت شما جوانها را؛ رهزنانی هستند که نمیپسندند حادثهای مثل حادثهی اربعین بین نجف و کربلا را؛ نمیپسندند این حضور پرشور و شورانگیز مردم را؛ [لذا] مشغول تلاشند، مشغول کارند.۱۴۰۱/۰۶/۲۶
لینک ثابت
جهاد تبیین را جدّی بگیرید، شبههزدایی از ذهن مخاطبین را جدّی بگیرید. شبهه از جملهی چیزهایی است که عرض کردیم مثل موریانه است؛ دشمن به این موریانهها دل بسته. شبهه ویروس است، مثل همین ویروس کرونا؛ وقتی که وارد شد، خارج شدنش مشکل است، جزو بیماریهای مسری هم هست، سرایت هم میکند. البتّه اینکه گفتم «بعضیها در مقابل تیر و شمشیر ایستادند، در مقابل شبهه نتوانستند بایستند»، در این یک مقداری هم دنیاطلبی نقش دارد؛ این را هم نباید از نظر دور داشت. دنیا چیست؟ دنیای هر کسی فرق میکند؛ یکی دنیایش مال است، یکی دنیایش مقام است، یکی دنیایش شهوات جنسی است؛ اینها دنیاهای افراد مختلف است، اینها همه دنیا است. ممکن است توجیه هم درست کند برای خودش در این دنیاطلبی، امّا دنیاطلبی است دیگر؛ اینها هم تأثیر دارد.
پس بنابراین، دربارهی خطبه عرض کردیم خطبهی نماز جمعه باید مرکزی باشد برای تبیین محتوای قوی و منطق محکم و غنی برای مسائل مهمّ انقلاب، مثل مسئلهی عدالت. مسئلهی عدالت خیلی مسئلهی مهمّی است؛ روی مسئلهی عدالت فکر کنید، کار کنید، حرف بزنید. [همچنین] روی مسئلهی استقلال؛ استقلال خیلی مسئلهی مهمّی است. مسئلهی حمایت از مستضعفان، مسئلهی اتّحاد دنیای اسلام، اینها مسائل بسیار مهمّی است. و به مردم بصیرت بدهید.۱۴۰۱/۰۵/۰۵
لینک ثابت
مردمی بودن یعنی چه؟ مردمی بودن یعنی با مردم عادی معمولی مخلوط شدن، نشست و برخاست کردن، هم گوش شنوا برای شنیدن حرف مردم داشتن، هم زبان گویا برای روشن کردن ذهن مردم داشتن. اینکه ما برویم در یک جمعی از مردم، یک داعیهای دارند، یک خواستهای دارند، حرفشان را بشنویم و بعد هم بگوییم «بله، صد درصد حق با شما است و این کسانی که گوش نمیکنند، عمل نمیکنند، چنین و چنان هستند»، نه، [کافی نیست]؛ یک وقتهایی هست یک گرهی در ذهن مردم هست، شماها باید این گره را باز کنید؛ این «جهاد تبیین» که ما عرض کردیم، شامل این موارد میشود. مشکلاتی وجود دارد؛ فرض کنید فلان قشر یک مطالبهای دارد، خب شما نمایندهی مجلسید، از مصرف کشور و درآمد کشور مطّلعید، میدانید که این عملی نیست؛ وقتی میدانید عملی نیست، منتظر نمانید که مثلاً فلان نمایندهی اجرائی یا قضائی بیاید بگوید نمیتوانیم؛ نه، شما بگویید نمیشود؛ یعنی هم گوش برای شنیدن حرف مردم، هم زبان برای روشن کردن ذهن مردم داشته باشید. ممکن است در آن جمعی که مقابل شما هستند، دو نفر، سه نفر، ده نفر جماعتی هم بگویند «برو بابا! این هم [کاری نکرد]»! بگویند؛ شماها بایست [به وظیفهی خودتان عمل کنید]. مردمی بودن یعنی این؛ اینکه میگوییم «مردمی»، مردمی، فقط این نیست که ما مثلاً فرض کنید که همین طور مدام شعار طرفداری از مردم بدهیم؛ نه، باید به مردم کمک کنیم؛ «کمک»، هم شنیدن حرف آنها است، هم اجرا کردن خواستهی آنها است در صورت امکان، هم روشن کردن ذهن آنها است در صورت وجود اشکال و عدم امکان.۱۴۰۱/۰۳/۰۴
لینک ثابت
آقای رئیسجمهور شرح دادند بیانات شما آقایان را. یکی از مسائل مهم در ادارهی کشور و زندگی عمومی مردم این است که مسائل مردم روان باشد؛ دچار مشکل و عایق و مانع [نباشد]؛ مثل همین که حالا اخیراً مسئولین محترم تصمیم گرفتند که پنجرهی واحدی برای سرمایهگذاری و مانند اینها باز کنند؛ شبیه این چیزها؛ کارها روان انجام بگیرد، آسان انجام بگیرد. اینها یک چیزهایی است که به مردم مرتبط میشود. اگر این چیزها تأمین شد، حضور مردم در صحنه تأمین خواهد شد؛ یعنی اگر ما توانستیم این مسائلی را که مستقیم به خود مردم ارتباط پیدا میکند تأمین کنیم، حضور مردم در صحنه صد درصد خواهد بود. البتّه بحمدالله الان هم با اینکه ما در بعضی از این مسائل مشکل داریم [مردم در صحنهاند]. حتّی در دههی ۶۰، در دوران دفاع مقدّس هم [با اینکه] مشکلات زیادی وجود داشت، مردم حضور داشتند در صحنه، در این تردید نیست امّا اگر چنانچه این چیزها تأمین باشد، مردم یکپارچه در صحنه حضور خواهند داشت و وقتی مردم حضور داشته باشند، یک کشور و یک ملّت هیچ غمی نخواهد داشت، هیچ هراسی از کسی نخواهد داشت.
لذا به همین دلیل که چون حضور مردم بسیار مهم است و حضور مردم هم وابستهی به این چیزها است، شما میبینید که شیاطین کوچک و بزرگ در صدد اغوای مردمند؛ [همان جور] که رئیسشان گفت «لاغوینّهم اجمعین»، دائم مشغول اغواء [هستند]؛ به وسیلهی این رسانههایی که امروز دیگر خیلی آسان کرده رساندن هر حرفی را، هر دروغی را و تزیین کردن و توجیه کردن هر حرف غلطی را، دائم به اعماق ذهنیّات جامعه چیزهایی را میرسانند. اغواء میکنند دیگر؛ لاغوینّهم اجمعین؛ (۱) برای اینکه بتوانند مردم را از آن ایمان، از آن اعتماد، از آن امید، از آن اعتماد به نفْس، از این چیزهایی که گفتیم منصرف کنند و آنها را مأیوس کنند، اعتماد به نفْس آنها را سلب کنند، اعتماد به مسئولین را از آنها سلب کنند، اتّحاد ملّی را تضعیف کنند؛ دائم در حال یک چنین کارهایی هستند؛ و این کاری است که دشمن میکند.
البتّه هدف این است که تودههای مردم مورد اغوا قرار بگیرند امّا وسیلهی اغوای تودههای مردم، اغوای خواص است. امروز یکی از کارهای مهم، اغوای خواصّ جامعه است، [یعنی] کسانی که عنوانی دارند و امکانی دارند و احیاناً سوادی دارند و مانند اینها. چون وقتی خواص اغوا شدند، اگر به این خواصّ اغواشده فرصت داده بشود و امکان داده بشود، راحت تودهی مردم را اغوا خواهند کرد. یکی از سنگینترین جنگهای نرم تاریخ کشور ما امروز در همین زمینه در جریان است. دارند دائم با مزدورپروری، با حرامخوارسازی، با لطایفالحیل افرادی را حرامخوار میکنند؛ وقتی حرامخوار شد، مثل حیوان جلّال، دیگر خیلی مشکل میشود او را از حرامخواری دور کرد. و مزدورپروری میکنند؛ بعضیها را با تهدید، بعضیها را با تطمیع و انواع و اقسام این چیزها. خب بنابراین الان یک جنگ نرم سختی وجود دارد.
البتّه من این را عرض بکنم: چرا امروز جنگ نرم علیه ما این قدر سخت است؟ علّت، این است که ما قوی شدهایم؛ ما قوی شدهایم. امروز جبههی حق از لحاظ زیرساختها، از لحاظ امکانات قوی شده. امروز چالش دشمن با جبههی حق آسان نیست، کار دشواری است؛ لذاست که به جنگ نرم متوسّل میشوند و همهی تلاش خودشان را میکنند که ذهنیّات را خراب کنند؛ این به خاطر قدرت و قوّت ما است. البتّه گفتیم خواص آماجند لکن در بین خواص عدّهی زیادی، مجموعههای عظیمی از خواص بحمدالله امروز هستند ــ از پروردگان حوزه و دانشگاه، بخصوص جوانها ــ که اینها هم بابصیرتند، هم پرانگیزه هستند و میتوانند به معنای واقعی کلمه یک ستونی باشند، یک استوانهی مستحکمی باشند. البتّه دشمن هم بشدّت در حال تلاش است، بشدّت در حال اثرگذاری و نفوذ است.
خب حالا چه کار کنیم در مقابل این حرکت دشمن؟ جهاد تبیین؛ همین که شماها هم در بیاناتتان در این دو روز، مکرّر گفتید؛ بنده هم قبلاً چند بار تا حالا تکرار کردهام و بحث جهاد تبیین را گفتهام. خب حالا چرا میگوییم جهاد، جهاد تبیین؟ این گرفته شده است از کلام امیرالمؤمنین (علیه السّلام)؛ امیرالمؤمنین در آن وصیّت معروف خودشان به حسنین (علیهما السّلام) ــ که خطاب به آنها است، منتها میفرمایند «و من بلغه کتابی»؛ یعنی بنده و شما هم مخاطب این وصیّت هستیم ــ از جملهی چیزهایی که میفرمایند [این است]: «و الله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله»؛ (۲) جهاد با السنة حالا خوشبختانه [از میان] ملّت ما، کسانی که میتوانستند، وارد بودند، با اموالشان، با انفسشان جهاد کردند؛ الان هم دارند جهاد میکنند؛ با السنه هم باید جهاد کرد که کسانی در این بخش هم میتوانند واقعاً فعّال باشند و جهاد کنند.۱۴۰۰/۱۲/۱۹
۱ ) سوره مبارکه ص آیه ۸۲
قال فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین
ترجمه:
گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد،
قال فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین
ترجمه:
گفت: «به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد،
۲ ) نامه ۴۷ :از وصیتهاى آن حضرت است به حسن و حسین علیهما السّلام وقتى که ابن ملجم لعنة اللّه علیه به او ضربت زد
أوصیکما بتقْوى اللّه و ألّا تبْغیا الدّنْیا و إنْ بغتْکما و لا تأْسفا على شیْءٍ منْها زوی عنْکما و قولا بالْحقّ و اعْملا للْأجْر و کونا للظّالم خصْماً و للْمظْلوم عوْناً أوصیکما و جمیع ولدی و أهْلی و منْ بلغه کتابی بتقْوى اللّه و نظْم أمْرکمْ و صلاح ذات بیْنکمْ فإنّی سمعْت جدّکما ( صلى الله علیه وآله ) یقول صلاح ذات الْبیْن أفْضل منْ عامّة الصّلاة و الصّیام اللّه اللّه فی الْأیْتام فلا تغبّوا أفْواههمْ و لا یضیعوا بحضْرتکمْ و اللّه اللّه فی جیرانکمْ فإنّهمْ وصیّة نبیّکمْ ما زال یوصی بهمْ حتّى ظننّا أنّه سیورّثهمْ و اللّه اللّه فی الْقرْآن لا یسْبقکمْ بالْعمل به غیْرکمْ و اللّه اللّه فی الصّلاة فإنّها عمود دینکمْ و اللّه اللّه فی بیْت ربّکمْ لا تخلّوه ما بقیتمْ فإنّه إنْ ترک لمْ تناظروا و اللّه اللّه فی الْجهاد بأمْوالکمْ و أنْفسکمْ و ألْسنتکمْ فی سبیل اللّه و علیْکمْ بالتّواصل و التّباذل و إیّاکمْ و التّدابر و التّقاطع لا تتْرکوا الْأمْر بالْمعْروف و النّهْی عن الْمنْکر فیولّى علیْکمْ شرارکمْ ثمّ تدْعون فلا یسْتجاب لکمْ . ثمّ قال : یا بنی عبْد الْمطّلب لا ألْفینّکمْ تخوضون دماء الْمسْلمین خوْضاً تقولون قتل أمیر الْمؤْمنین ألا لا تقْتلنّ بی إلّا قاتلی انْظروا إذا أنا متّ منْ ضرْبته هذه فاضْربوه ضرْبةً بضرْبةٍ و لا تمثّلوا بالرّجل فإنّی سمعْت رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) یقول إیّاکمْ و الْمثْلة و لوْ بالْکلْب الْعقور .
ترجمه:
شما را به تقواى الهى سفارش مىنمایم، و اینکه دنیا را مجویید گرچه دنیا شما را بجوید، و بر آنچه از دنیا از دستتان رفته متأسّف نباشید. حق بگویید، و براى ثواب الهى بکوشید. دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید. شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او مىرسد را به تقواى الهى، و نظم در زندگى، و اصلاح بین مردم سفارش مىکنم، چرا که از جد شما (صلّى اللّه علیه و آله) شنیدم مىفرمود: «اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است». خدا را خدا را در باره یتیمان، آنان را گاهى سیر و گاهى گرسنه مگذارید، مباد که در کنار شما تباه شوند. خدا را خدا را در رابطه با همسایگان، که مورد سفارش پیامبر شمایند، پیوسته به آنان سفارش داشت تا جایى که گمان بردیم میراث برشان خواهد ساخت خدا را خدا را در باره قرآن، نیاید که دیگران در عمل به آن از شما پیشى جویند. خدا را خدا را در باره نماز، که نماز عمود دین شماست. خدا را خدا را در باره خانه پروردگارتان، تا وقتى هستید آنجا را خالى مگذارید، که اگر خالى گذاشته شود از کیفر حق مهلت نیابید. خدا را خدا را در باره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا. بر شما باد به پیوند با هم و بخشش مال به یکدیگر، و بپرهیزید از دورى و قطع رابطه با هم. امر به معروف و نهى از منکر را وانگذارید، که بد کارانتان بر شما مسلّط شوند، آن گاه دعا کنید و به اجابت نرسد. سپس فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، نیابم شما را که به بهانه کشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتید و گویید: امیر المؤمنین کشته شد، امیر المؤمنین کشته شد معلومتان باد که فقط قاتلم باید قصاص شود. ملاحظه نمایید هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید، و گوش و بینى و اعضاى او را قطع مکنید، که من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: «از مثله کردن دورى کنید هر چند در باره سگ گاز گیرنده باشد»
لینک ثابت أوصیکما بتقْوى اللّه و ألّا تبْغیا الدّنْیا و إنْ بغتْکما و لا تأْسفا على شیْءٍ منْها زوی عنْکما و قولا بالْحقّ و اعْملا للْأجْر و کونا للظّالم خصْماً و للْمظْلوم عوْناً أوصیکما و جمیع ولدی و أهْلی و منْ بلغه کتابی بتقْوى اللّه و نظْم أمْرکمْ و صلاح ذات بیْنکمْ فإنّی سمعْت جدّکما ( صلى الله علیه وآله ) یقول صلاح ذات الْبیْن أفْضل منْ عامّة الصّلاة و الصّیام اللّه اللّه فی الْأیْتام فلا تغبّوا أفْواههمْ و لا یضیعوا بحضْرتکمْ و اللّه اللّه فی جیرانکمْ فإنّهمْ وصیّة نبیّکمْ ما زال یوصی بهمْ حتّى ظننّا أنّه سیورّثهمْ و اللّه اللّه فی الْقرْآن لا یسْبقکمْ بالْعمل به غیْرکمْ و اللّه اللّه فی الصّلاة فإنّها عمود دینکمْ و اللّه اللّه فی بیْت ربّکمْ لا تخلّوه ما بقیتمْ فإنّه إنْ ترک لمْ تناظروا و اللّه اللّه فی الْجهاد بأمْوالکمْ و أنْفسکمْ و ألْسنتکمْ فی سبیل اللّه و علیْکمْ بالتّواصل و التّباذل و إیّاکمْ و التّدابر و التّقاطع لا تتْرکوا الْأمْر بالْمعْروف و النّهْی عن الْمنْکر فیولّى علیْکمْ شرارکمْ ثمّ تدْعون فلا یسْتجاب لکمْ . ثمّ قال : یا بنی عبْد الْمطّلب لا ألْفینّکمْ تخوضون دماء الْمسْلمین خوْضاً تقولون قتل أمیر الْمؤْمنین ألا لا تقْتلنّ بی إلّا قاتلی انْظروا إذا أنا متّ منْ ضرْبته هذه فاضْربوه ضرْبةً بضرْبةٍ و لا تمثّلوا بالرّجل فإنّی سمعْت رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) یقول إیّاکمْ و الْمثْلة و لوْ بالْکلْب الْعقور .
ترجمه:
شما را به تقواى الهى سفارش مىنمایم، و اینکه دنیا را مجویید گرچه دنیا شما را بجوید، و بر آنچه از دنیا از دستتان رفته متأسّف نباشید. حق بگویید، و براى ثواب الهى بکوشید. دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید. شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او مىرسد را به تقواى الهى، و نظم در زندگى، و اصلاح بین مردم سفارش مىکنم، چرا که از جد شما (صلّى اللّه علیه و آله) شنیدم مىفرمود: «اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است». خدا را خدا را در باره یتیمان، آنان را گاهى سیر و گاهى گرسنه مگذارید، مباد که در کنار شما تباه شوند. خدا را خدا را در رابطه با همسایگان، که مورد سفارش پیامبر شمایند، پیوسته به آنان سفارش داشت تا جایى که گمان بردیم میراث برشان خواهد ساخت خدا را خدا را در باره قرآن، نیاید که دیگران در عمل به آن از شما پیشى جویند. خدا را خدا را در باره نماز، که نماز عمود دین شماست. خدا را خدا را در باره خانه پروردگارتان، تا وقتى هستید آنجا را خالى مگذارید، که اگر خالى گذاشته شود از کیفر حق مهلت نیابید. خدا را خدا را در باره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا. بر شما باد به پیوند با هم و بخشش مال به یکدیگر، و بپرهیزید از دورى و قطع رابطه با هم. امر به معروف و نهى از منکر را وانگذارید، که بد کارانتان بر شما مسلّط شوند، آن گاه دعا کنید و به اجابت نرسد. سپس فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، نیابم شما را که به بهانه کشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتید و گویید: امیر المؤمنین کشته شد، امیر المؤمنین کشته شد معلومتان باد که فقط قاتلم باید قصاص شود. ملاحظه نمایید هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید، و گوش و بینى و اعضاى او را قطع مکنید، که من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: «از مثله کردن دورى کنید هر چند در باره سگ گاز گیرنده باشد»
نکتهی دوّم [درباب جهاد تبیین] این است که در جنگهای سخت با سلاحهای قدیمی دیگر نمیشود جنگید. امروز با شمشیر و با نیزه و با این چیزها، نمیشود به جنگ توپ و موشک و مانند اینها رفت. در جهاد تبیین هم همین جور است؛ با شیوههای قدیمی [نمیشود کار کرد]. البتّه بعضی از شیوههای قدیمی جایگزین ندارد، مثل منبر، مثل مدّاحی؛ اینها قدیمی است امّا اینها جایگزین ندارد؛ اینها همچنان اثرگذار است و هیچ چیز دیگری جای اینها را نمیگیرد، لکن از لحاظ ابزارهای گوناگون بایستی بهروز حرکت کرد. البتّه ما امروز در این زمینه سلاحهای سختافزاریمان خوب است؛ یعنی بخش فضای مجازی و امثال اینها بالاخره فعّالند و کار میکنند و اگر چه فضای مجازی مشکلاتی دارد ــ که انشاءالله جناب آقای رئیسی و دوستانشان باید همّت کنند و هر چه زودتر باید این مشکلات برطرف بشود ــ لکن به هر حال در دسترس است؛ کارهایی که بایستی انجام بگیرد، از لحاظ سختافزاری در دسترس است؛ مهم بخش نرمافزاری قضیّه است. سلاح تبیین یک بخش نرمافزاری مهمّی دارد؛ در اینجا بایستی نوآوری صورت بگیرد، بایستی سخن نو گفته بشود و شیوهی نو در بیان ذکر بشود.
و به نظر من امروز آن چیزی که میتواند به بهترین وجهی به صورت یک سلاح مؤثّری عمل کند، تبیین مفاهیم عالی اسلامی است در زمینههای مختلف. ما در زمینهی مسائل معرفتی، مسائل معارفی، حرفهای نگفته زیاد داریم؛ حرفهای قابل گفتنی که برای دنیا جذّاب و شیرین است، زیاد داریم. در زمینهی مسائل مربوط به سبک زندگی اسلامی، ما خیلی حرف نگفته داریم. فرض کنید حالا یک قلم، بحث محیط زیست است، یک قلم بحث معاملهی با حیوانات است، یک قلم بحث خانواده است؛ اینها سبک زندگی است دیگر. در همهی اینها اسلام حرفهای جذّاب دارد؛ معارف اسلامیای که اینها را میشود از درون متون اسلامی تخلیص کرد و تجرید کرد و در اختیار همه گذاشت.
یا در زمینهی آئین حکمرانی اسلامی؛ یکی از موضوعاتی که بسیار مهم است و میتوان این را مطرح کرد، مسئلهی حکمرانی اسلامی است. حکمرانی در منطق اسلام از بن و بنیاد با حکمرانیهای رایج جهان متفاوت است؛ نه شبیه سلطنت است، نه شبیه ریاستجمهوریهای امروز دنیا است، نه شبیه فرماندهیها است، نه شبیه رؤسای کودتاگر است؛ شبیه هیچ کدام از اینها نیست؛ یک چیز خاصّی است متّکی به مبانی معنوی. سبک حکمرانی اسلامی این است: مردمی بودن، دینی بودن، اعتقادی بودن، اشرافی نبودن، مسرف نبودن، ظالم نبودن؛ نه ظالم [و نه مظلوم]: لا اظلمنّ و انت مطیقٌ للدّفع عنّی و لا اظلمنّ و انت القادر على القبض منّی (۱) در این دعاهای صحیفهی سجّادیّه [هست]؛ اینها هر کلمهکلمهاش مبانی مهمّ معرفتی است؛ اینها چیزهایی است که سلاحهای جدید ما است، باید از اینها استفاده کرد.۱۴۰۰/۱۲/۱۹
۱ )
...اللّهمّ صلّ على محمّدٍ و آله، و لا أظْلمنّ و أنْت مطیقٌ للدّفْع عنّی، و لا أظْلمنّ و أنْت الْقادر على الْقبْض منّی، و لا أضلّنّ و قدْ أمْکنتْک هدایتی، و لا أفْتقرنّ و منْ عنْدک وسْعی، و لا أطْغینّ و منْ عنْدک وجْدی...
ترجمه:
بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و (مرا در پناه رحمت خود حفظ فرما تا) ستم دیده نشوم که تو بر جلوگیرى از ستم بمن توانائى، و نه من (بدیگرى) ستم نمایم که تو میتوانى مرا (از ستم نمودن) باز دارى، و گمراه نشوم که راهنمائى بمن براى تو آسان است، و بىچیز و نیازمند نگردم که گشایش (زندگى) من از تو است، و (در بین مردم) سرکشى ننمایم که توانگرى من از تو است-]
لینک ثابت الصحیفة السجادیة، دعای بیستم، دعای مکارم الاخلاق، ص: ۹۸
...اللّهمّ صلّ على محمّدٍ و آله، و لا أظْلمنّ و أنْت مطیقٌ للدّفْع عنّی، و لا أظْلمنّ و أنْت الْقادر على الْقبْض منّی، و لا أضلّنّ و قدْ أمْکنتْک هدایتی، و لا أفْتقرنّ و منْ عنْدک وسْعی، و لا أطْغینّ و منْ عنْدک وجْدی...
ترجمه:
بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و (مرا در پناه رحمت خود حفظ فرما تا) ستم دیده نشوم که تو بر جلوگیرى از ستم بمن توانائى، و نه من (بدیگرى) ستم نمایم که تو میتوانى مرا (از ستم نمودن) باز دارى، و گمراه نشوم که راهنمائى بمن براى تو آسان است، و بىچیز و نیازمند نگردم که گشایش (زندگى) من از تو است، و (در بین مردم) سرکشى ننمایم که توانگرى من از تو است-]
نکتهی پایانی در باب جهاد تبیین این است ــ که این تحذیر خود ما است، تهدید خود ما است ــ که بدانیم که اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیلهی هوسرانی و شهوترانی خودشان قرار خواهند داد؛ یعنی اگر من و شما کارمان را درست انجام ندهیم، آن که برایش صرفاً دنیا مطرح است ــ دنیای شخص خودش، یعنی هوسهای خودش، آرزوهای خودش، خواستههای شخصی خودش ــ حتّی دین را هم در خدمت خواهد گرفت. این جمله در نامهی معروف امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به جناب مالک اشتر است. (۱) حضرت شرح میدهند که کسانی را انتخاب کن که این خصوصیّات را داشته باشد؛ [به طور] مفصّل خصوصیّاتی را ذکر میکنند، میگویند اینها را برای همکاری خودت انتخاب کن؛ بعد که آن خصوصیّات را بیان میکنند میفرمایند: فانظر فی ذٰلک نظراً بلیغا؛ با دقّت نگاه کن، با دقّت نظر کن؛ فانّ هٰذا الدّین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار. عجیب است! این را امیرالمؤمنین به مالک اشتر میگوید؛ یعنی بیست و چند سال بعد از رحلت پیغمبر؛ این اشارهی به همین تسلّط بنیامیّه و عناصر آنچنانی است دیگر؛ آن کسانی که نماز صبح را چهار رکعت یا شش رکعت میخواندند، بعد هم میگفتند که حالمان خوب است، خوش است، اگر بخواهید، بیشتر هم برایتان میخوانیم. فانّ هٰذا الدّین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه با لهوىٰ و تطلب به الدّنیا؛ دین را وسیلهی به دست آوردن دنیا و اطفاء شهوات خودشان قرار بدهند. به خدای متعال پناه میبریم از اینکه در این دامهای سخت شیطان قرار بگیریم؛ چه خودمان، چه مردممان. و امیدواریم که از این حرفهایی که زدیم، انشاءالله خودمان در درجهی اوّل متّعظ بشویم؛ بعد هم این حرفها اثر کند.۱۴۰۰/۱۲/۱۹
۱ ) نامه ۵۳ :عهد نامه مکتوب آن حضرت است براى مالک اشتر نخعى- رحمه اللّه- زمانى که او را به امارت مصر و مناطق تابعه آن انتخاب نمود و این برنامه به وقتى بود که کار حاکم مصر محمد بن ابو بکر در آشفتگى قرار داشت. این عهد نامه طولانىترین عهد نامه و از جهت در برداشتن خوبیها جامعترین آنهاست
بسْم اللّه الرّحْمن الرّحیم ، هذا ما أمر به عبْد اللّه علیٌّ أمیر الْمؤْمنین مالک بْن الْحارث الْأشْتر فی عهْده إلیْه حین ولّاه مصْر جبایة خراجها و جهاد عدوّها و اسْتصْلاح أهْلها و عمارة بلادها أمره بتقْوى اللّه و إیْثار طاعته و اتّباع ما أمر به فی کتابه منْ فرائضه و سننه الّتی لا یسْعد أحدٌ إلّا باتّباعها و لا یشْقى إلّا مع جحودها و إضاعتها و أنْ ینْصر اللّه سبْحانه بقلْبه و یده و لسانه فإنّه جلّ اسْمه قدْ تکفّل بنصْر منْ نصره و إعْزاز منْ أعزّه و أمره أنْ یکْسر نفْسه من الشّهوات و یزعها عنْد الْجمحات فإنّ النّفْس أمّارةٌ بالسّوء إلّا ما رحم اللّه ثمّ اعْلمْ یا مالک أنّی قدْ وجّهْتک إلى بلادٍ قدْ جرتْ علیْها دولٌ قبْلک منْ عدْلٍ و جوْرٍ و أنّ النّاس ینْظرون منْ أمورک فی مثْل ما کنْت تنْظر فیه منْ أمور الْولاة قبْلک و یقولون فیک ما کنْت تقول فیهمْ و إنّما یسْتدلّ على الصّالحین بما یجْری اللّه لهمْ على ألْسن عباده فلْیکنْ أحبّ الذّخائر إلیْک ذخیرة الْعمل الصّالح فامْلکْ هواک و شحّ بنفْسک عمّا لا یحلّ لک فإنّ الشّحّ بالنّفْس الْإنْصاف منْها فیما أحبّتْ أوْ کرهتْ و أشْعرْ قلْبک الرّحْمة للرّعیّة و الْمحبّة لهمْ و اللّطْف بهمْ و لا تکوننّ علیْهمْ سبعاً ضاریاً تغْتنم أکْلهمْ فإنّهمْ صنْفان إمّا أخٌ لک فی الدّین و إمّا نظیرٌ لک فی الْخلْق یفْرط منْهم الزّلل و تعْرض لهم الْعلل و یؤْتى على أیْدیهمْ فی الْعمْد و الْخطإ فأعْطهمْ منْ عفْوک و صفْحک مثْل الّذی تحبّ و ترْضى أنْ یعْطیک اللّه منْ عفْوه و صفْحه فإنّک فوْقهمْ و والی الْأمْر علیْک فوْقک و اللّه فوْق منْ ولّاک و قد اسْتکْفاک أمْرهمْ و ابْتلاک بهمْ و لا تنْصبنّ نفْسک لحرْب اللّه فإنّه لا ید لک بنقْمته و لا غنى بک عنْ عفْوه و رحْمته و لا تنْدمنّ على عفْوٍ و لا تبْجحنّ بعقوبةٍ و لا تسْرعنّ إلى بادرةٍ وجدْت منْها منْدوحةً و لا تقولنّ إنّی مؤمّرٌ آمر فأطاع فإنّ ذلک إدْغالٌ فی الْقلْب و منْهکةٌ للدّین و تقرّبٌ من الْغیر و إذا أحْدث لک ما أنْت فیه منْ سلْطانک أبّهةً أوْ مخیلةً فانْظرْ إلى عظم ملْک اللّه فوْقک و قدْرته منْک على ما لا تقْدر علیْه منْ نفْسک فإنّ ذلک یطامن إلیْک منْ طماحک و یکفّ عنْک منْ غرْبک و یفیء إلیْک بما عزب عنْک منْ عقْلک إیّاک و مساماة اللّه فی عظمته و التّشبّه به فی جبروته فإنّ اللّه یذلّ کلّ جبّارٍ و یهین کلّ مخْتالٍ أنْصف اللّه و أنْصف النّاس منْ نفْسک و منْ خاصّة أهْلک و منْ لک فیه هوًى منْ رعیّتک فإنّک إلّا تفْعلْ تظْلمْ و منْ ظلم عباد اللّه کان اللّه خصْمه دون عباده و منْ خاصمه اللّه أدْحض حجّته و کان للّه حرْباً حتّى ینْزع أوْ یتوب و لیْس شیْءٌ أدْعى إلى تغْییر نعْمة اللّه و تعْجیل نقْمته منْ إقامةٍ على ظلْمٍ فإنّ اللّه سمیعٌ دعْوة الْمضْطهدین و هو للظّالمین بالْمرْصاد و لْیکنْ أحبّ الْأمور إلیْک أوْسطها فی الْحقّ و أعمّها فی الْعدْل و أجْمعها لرضى الرّعیّة فإنّ سخْط الْعامّة یجْحف برضى الْخاصّة و إنّ سخْط الْخاصّة یغْتفر مع رضى الْعامّة و لیْس أحدٌ من الرّعیّة أثْقل على الْوالی مئونةً فی الرّخاء و أقلّ معونةً له فی الْبلاء و أکْره للْإنْصاف و أسْأل بالْإلْحاف و أقلّ شکْراً عنْد الْإعْطاء و أبْطأ عذْراً عنْد الْمنْع و أضْعف صبْراً عنْد ملمّات الدّهْر منْ أهْل الْخاصّة و إنّما عماد الدّین و جماع الْمسْلمین و الْعدّة للْأعْداء الْعامّة من الْأمّة فلْیکنْ صغْوک لهمْ و میْلک معهمْ و لْیکنْ أبْعد رعیّتک منْک و أشْنأهمْ عنْدک أطْلبهمْ لمعایب النّاس فإنّ فی النّاس عیوباً الْوالی أحقّ منْ سترها فلا تکْشفنّ عمّا غاب عنْک منْها فإنّما علیْک تطْهیر ما ظهر لک و اللّه یحْکم على ما غاب عنْک فاسْتر الْعوْرة ما اسْتطعْت یسْتر اللّه منْک ما تحبّ ستْره منْ رعیّتک أطْلقْ عن النّاس عقْدة کلّ حقْدٍ و اقْطعْ عنْک سبب کلّ وتْرٍ و تغاب عنْ کلّ ما لا یضح لک و لا تعْجلنّ إلى تصْدیق ساعٍ فإنّ السّاعی غاشٌّ و إنْ تشبّه بالنّاصحین و لا تدْخلنّ فی مشورتک بخیلًا یعْدل بک عن الْفضْل و یعدک الْفقْر و لا جباناً یضْعفک عن الْأمور و لا حریصاً یزیّن لک الشّره بالْجوْر فإنّ الْبخْل و الْجبْن و الْحرْص غرائز شتّى یجْمعها سوء الظّنّ باللّه إنّ شرّ وزرائک منْ کان للْأشْرار قبْلک وزیراً و منْ شرکهمْ فی الْآثام فلا یکوننّ لک بطانةً فإنّهمْ أعْوان الْأثمة و إخْوان الظّلمة و أنْت واجدٌ منْهمْ خیْر الْخلف ممّنْ له مثْل آرائهمْ و نفاذهمْ و لیْس علیْه مثْل آصارهمْ و أوْزارهمْ و آثامهمْ ممّنْ لمْ یعاونْ ظالماً على ظلْمه و لا آثماً على إثْمه أولئک أخفّ علیْک مئونةً و أحْسن لک معونةً و أحْنى علیْک عطْفاً و أقلّ لغیْرک إلْفاً فاتّخذْ أولئک خاصّةً لخلواتک و حفلاتک ثمّ لْیکنْ آثرهمْ عنْدک أقْولهمْ بمرّ الْحقّ لک و أقلّهمْ مساعدةً فیما یکون منْک ممّا کره اللّه لأوْلیائه واقعاً ذلک منْ هواک حیْث وقع و الْصقْ بأهْل الْورع و الصّدْق ثمّ رضْهمْ على ألّا یطْروک و لا یبْجحوک بباطلٍ لمْ تفْعلْه فإنّ کثْرة الْإطْراء تحْدث الزّهْو و تدْنی من الْعزّة و لا یکوننّ الْمحْسن و الْمسیء عنْدک بمنْزلةٍ سواءٍ فإنّ فی ذلک تزْهیداً لأهْل الْإحْسان فی الْإحْسان و تدْریباً لأهْل الْإساءة على الْإساءة و ألْزمْ کلًّا منْهمْ ما ألْزم نفْسه و اعْلمْ أنّه لیْس شیْءٌ بأدْعى إلى حسْن ظنّ راعٍ برعیّته منْ إحْسانه إلیْهمْ و تخْفیفه الْمئونات علیْهمْ و ترْک اسْتکْراهه إیّاهمْ على ما لیْس له قبلهمْ فلْیکنْ منْک فی ذلک أمْرٌ یجْتمع لک به حسْن الظّنّ برعیّتک فإنّ حسْن الظّنّ یقْطع عنْک نصباً طویلًا و إنّ أحقّ منْ حسن ظنّک به لمنْ حسن بلاؤک عنْده و إنّ أحقّ منْ ساء ظنّک به لمنْ ساء بلاؤک عنْده و لا تنْقضْ سنّةً صالحةً عمل بها صدور هذه الْأمّة و اجْتمعتْ بها الْألْفة و صلحتْ علیْها الرّعیّة و لا تحْدثنّ سنّةً تضرّ بشیْءٍ منْ ماضی تلْک السّنن فیکون الْأجْر لمنْ سنّها و الْوزْر علیْک بما نقضْت منْها و أکْثرْ مدارسة الْعلماء و مناقشة الْحکماء فی تثْبیت ما صلح علیْه أمْر بلادک و إقامة ما اسْتقام به النّاس قبْلک و اعْلمْ أنّ الرّعیّة طبقاتٌ لا یصْلح بعْضها إلّا ببعْضٍ و لا غنى ببعْضها عنْ بعْضٍ فمنْها جنود اللّه و منْها کتّاب الْعامّة و الْخاصّة و منْها قضاة الْعدْل و منْها عمّال الْإنْصاف و الرّفْق و منْها أهْل الْجزْیة و الْخراج منْ أهْل الذّمّة و مسْلمة النّاس و منْها التّجّار و أهْل الصّناعات و منْها الطّبقة السّفْلى منْ ذوی الْحاجة و الْمسْکنة و کلٌّ قدْ سمّى اللّه له سهْمه و وضع على حدّه فریضةً فی کتابه أوْ سنّة نبیّه ( صلى الله علیه وآله ) عهْداً منْه عنْدنا محْفوظاً فالْجنود بإذْن اللّه حصون الرّعیّة و زیْن الْولاة و عزّ الدّین و سبل الْأمْن و لیْس تقوم الرّعیّة إلّا بهمْ ثمّ لا قوام للْجنود إلّا بما یخْرج اللّه لهمْ من الْخراج الّذی یقْووْن به على جهاد عدوّهمْ و یعْتمدون علیْه فیما یصْلحهمْ و یکون منْ وراء حاجتهمْ ثمّ لا قوام لهذیْن الصّنْفیْن إلّا بالصّنْف الثّالث من الْقضاة و الْعمّال و الْکتّاب لما یحْکمون من الْمعاقد و یجْمعون من الْمنافع و یؤْتمنون علیْه منْ خواصّ الْأمور و عوامّها و لا قوام لهمْ جمیعاً إلّا بالتّجّار و ذوی الصّناعات فیما یجْتمعون علیْه منْ مرافقهمْ و یقیمونه منْ أسْواقهمْ و یکْفونهمْ من التّرفّق بأیْدیهمْ ما لا یبْلغه رفْق غیْرهمْ ثمّ الطّبقة السّفْلى منْ أهْل الْحاجة و الْمسْکنة الّذین یحقّ رفْدهمْ و معونتهمْ و فی اللّه لکلٍّ سعةٌ و لکلٍّ على الْوالی حقٌّ بقدْر ما یصْلحه و لیْس یخْرج الْوالی منْ حقیقة ما ألْزمه اللّه منْ ذلک إلّا بالاهْتمام و الاسْتعانة باللّه و توْطین نفْسه على لزوم الْحقّ و الصّبْر علیْه فیما خفّ علیْه أوْ ثقل فولّ منْ جنودک أنْصحهمْ فی نفْسک للّه و لرسوله و لإمامک و أنْقاهمْ جیْباً و أفْضلهمْ حلْماً ممّنْ یبْطئ عن الْغضب و یسْتریح إلى الْعذْر و یرْأف بالضّعفاء و ینْبو على الْأقْویاء و ممّنْ لا یثیره الْعنْف و لا یقْعد به الضّعْف ثمّ الْصقْ بذوی الْمروءات و الْأحْساب و أهْل الْبیوتات الصّالحة و السّوابق الْحسنة ثمّ أهْل النّجْدة و الشّجاعة و السّخاء و السّماحة فإنّهمْ جماعٌ من الْکرم و شعبٌ من الْعرْف ثمّ تفقّدْ منْ أمورهمْ ما یتفقّد الْوالدان منْ ولدهما و لا یتفاقمنّ فی نفْسک شیْءٌ قوّیْتهمْ به و لا تحْقرنّ لطْفاً تعاهدْتهمْ به و إنْ قلّ فإنّه داعیةٌ لهمْ إلى بذْل النّصیحة لک و حسْن الظّنّ بک و لا تدعْ تفقّد لطیف أمورهم اتّکالًا على جسیمها فإنّ للْیسیر منْ لطْفک موْضعاً ینْتفعون به و للْجسیم موْقعاً لا یسْتغْنون عنْه و لْیکنْ آثر رءوس جنْدک عنْدک منْ واساهمْ فی معونته و أفْضل علیْهمْ منْ جدته بما یسعهمْ و یسع منْ وراءهمْ منْ خلوف أهْلیهمْ حتّى یکون همّهمْ همّاً واحداً فی جهاد الْعدوّ فإنّ عطْفک علیْهمْ یعْطف قلوبهمْ علیْک و إنّ أفْضل قرّة عیْن الْولاة اسْتقامة الْعدْل فی الْبلاد و ظهور مودّة الرّعیّة و إنّه لا تظْهر مودّتهمْ إلّا بسلامة صدورهمْ و لا تصحّ نصیحتهمْ إلّا بحیطتهمْ على ولاة الْأمور و قلّة اسْتثْقال دولهمْ و ترْک اسْتبْطاء انْقطاع مدّتهمْ فافْسحْ فی آمالهمْ و واصلْ فی حسْن الثّناء علیْهمْ و تعْدید ما أبْلى ذوو الْبلاء منْهمْ فإنّ کثْرة الذّکْر لحسْن أفْعالهمْ تهزّ الشّجاع و تحرّض النّاکل إنْ شاء اللّه ثمّ اعْرفْ لکلّ امْرئٍ منْهمْ ما أبْلى و لا تضمّنّ بلاء امْرئٍ إلى غیْره و لا تقصّرنّ به دون غایة بلائه و لا یدْعونّک شرف امْرئٍ إلى أنْ تعْظم منْ بلائه ما کان صغیراً و لا ضعة امْرئٍ إلى أنْ تسْتصْغر منْ بلائه ما کان عظیماً و ارْددْ إلى اللّه و رسوله ما یضْلعک من الْخطوب و یشْتبه علیْک من الْأمور فقدْ قال اللّه تعالى لقوْمٍ أحبّ إرْشادهمْ یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الْأمْر منْکمْ فإنْ تنازعْتمْ فی شیْءٍ فردّوه إلى اللّه و الرّسول فالرّدّ إلى اللّه الْأخْذ بمحْکم کتابه و الرّدّ إلى الرّسول الْأخْذ بسنّته الْجامعة غیْر الْمفرّقة ثمّ اخْترْ للْحکْم بیْن النّاس أفْضل رعیّتک فی نفْسک ممّنْ لا تضیق به الْأمور و لا تمحّکه الْخصوم و لا یتمادى فی الزّلّة و لا یحْصر من الْفیْء إلى الْحقّ إذا عرفه و لا تشْرف نفْسه على طمعٍ و لا یکْتفی بأدْنى فهْمٍ دون أقْصاه و أوْقفهمْ فی الشّبهات و آخذهمْ بالْحجج و أقلّهمْ تبرّماً بمراجعة الْخصْم و أصْبرهمْ على تکشّف الْأمور و أصْرمهمْ عنْد اتّضاح الْحکْم ممّنْ لا یزْدهیه إطْراءٌ و لا یسْتمیله إغْراءٌ و أولئک قلیلٌ ثمّ أکْثرْ تعاهد قضائه و افْسحْ له فی الْبذْل ما یزیل علّته و تقلّ معه حاجته إلى النّاس و أعْطه من الْمنْزلة لدیْک ما لا یطْمع فیه غیْره منْ خاصّتک لیأْمن بذلک اغْتیال الرّجال له عنْدک فانْظرْ فی ذلک نظراً بلیغاً فإنّ هذا الدّین قدْ کان أسیراً فی أیْدی الْأشْرار یعْمل فیه بالْهوى و تطْلب به الدّنْیا ثمّ انْظرْ فی أمور عمّالک فاسْتعْملْهم اخْتباراً و لا تولّهمْ محاباةً و أثرةً فإنّهما جماعٌ منْ شعب الْجوْر و الْخیانة و توخّ منْهمْ أهْل التّجْربة و الْحیاء منْ أهْل الْبیوتات الصّالحة و الْقدم فی الْإسْلام الْمتقدّمة فإنّهمْ أکْرم أخْلاقاً و أصحّ أعْراضاً و أقلّ فی الْمطامع إشْراقاً و أبْلغ فی عواقب الْأمور نظراً ثمّ أسْبغْ علیْهم الْأرْزاق فإنّ ذلک قوّةٌ لهمْ على اسْتصْلاح أنْفسهمْ و غنًى لهمْ عنْ تناول ما تحْت أیْدیهمْ و حجّةٌ علیْهمْ إنْ خالفوا أمْرک أوْ ثلموا أمانتک ثمّ تفقّدْ أعْمالهمْ و ابْعث الْعیون منْ أهْل الصّدْق و الْوفاء علیْهمْ فإنّ تعاهدک فی السّرّ لأمورهمْ حدْوةٌ لهمْ على اسْتعْمال الْأمانة و الرّفْق بالرّعیّة و تحفّظْ من الْأعْوان فإنْ أحدٌ منْهمْ بسط یده إلى خیانةٍ اجْتمعتْ بها علیْه عنْدک أخْبار عیونک اکْتفیْت بذلک شاهداً فبسطْت علیْه الْعقوبة فی بدنه و أخذْته بما أصاب منْ عمله ثمّ نصبْته بمقام الْمذلّة و وسمْته بالْخیانة و قلّدْته عار التّهمة و تفقّدْ أمْر الْخراج بما یصْلح أهْله فإنّ فی صلاحه و صلاحهمْ صلاحاً لمنْ سواهمْ و لا صلاح لمنْ سواهمْ إلّا بهمْ لأنّ النّاس کلّهمْ عیالٌ على الْخراج و أهْله و لْیکنْ نظرک فی عمارة الْأرْض أبْلغ منْ نظرک فی اسْتجْلاب الْخراج لأنّ ذلک لا یدْرک إلّا بالْعمارة و منْ طلب الْخراج بغیْر عمارةٍ أخْرب الْبلاد و أهْلک الْعباد و لمْ یسْتقمْ أمْره إلّا قلیلًا فإنْ شکوْا ثقلًا أوْ علّةً أو انْقطاع شرْبٍ أوْ بالّةٍ أوْ إحالة أرْضٍ اغْتمرها غرقٌ أوْ أجْحف بها عطشٌ خفّفْت عنْهمْ بما ترْجو أنْ یصْلح به أمْرهمْ و لا یثْقلنّ علیْک شیْءٌ خفّفْت به الْمئونة عنْهمْ فإنّه ذخْرٌ یعودون به علیْک فی عمارة بلادک و تزْیین ولایتک مع اسْتجْلابک حسْن ثنائهمْ و تبجّحک باسْتفاضة الْعدْل فیهمْ معْتمداً فضْل قوّتهمْ بما ذخرْت عنْدهمْ منْ إجْمامک لهمْ و الثّقة منْهمْ بما عوّدْتهمْ منْ عدْلک علیْهمْ و رفْقک بهمْ فربّما حدث من الْأمور ما إذا عوّلْت فیه علیْهمْ منْ بعْد احْتملوه طیّبةً أنْفسهمْ به فإنّ الْعمْران محْتملٌ ما حمّلْته و إنّما یؤْتى خراب الْأرْض منْ إعْواز أهْلها و إنّما یعْوز أهْلها لإشْراف أنْفس الْولاة على الْجمْع و سوء ظنّهمْ بالْبقاء و قلّة انْتفاعهمْ بالْعبر ثمّ انْظرْ فی حال کتّابک فولّ على أمورک خیْرهمْ و اخْصصْ رسائلک الّتی تدْخل فیها مکایدک و أسْرارک بأجْمعهمْ لوجوه صالح الْأخْلاق ممّنْ لا تبْطره الْکرامة فیجْترئ بها علیْک فی خلافٍ لک بحضْرة ملإٍ و لا تقْصر به الْغفْلة عنْ إیراد مکاتبات عمّالک علیْک و إصْدار جواباتها على الصّواب عنْک فیما یأْخذ لک و یعْطی منْک و لا یضْعف عقْداً اعْتقده لک و لا یعْجز عنْ إطْلاق ما عقد علیْک و لا یجْهل مبْلغ قدْر نفْسه فی الْأمور فإنّ الْجاهل بقدْر نفْسه یکون بقدْر غیْره أجْهل ثمّ لا یکن اخْتیارک إیّاهمْ على فراستک و اسْتنامتک و حسْن الظّنّ منْک فإنّ الرّجال یتعرّضون لفراسات الْولاة بتصنّعهمْ و حسْن خدْمتهمْ و لیْس وراء ذلک من النّصیحة و الْأمانة شیْءٌ و لکن اخْتبرْهمْ بما ولّوا للصّالحین قبْلک فاعْمدْ لأحْسنهمْ کان فی الْعامّة أثراً و أعْرفهمْ بالْأمانة وجْهاً فإنّ ذلک دلیلٌ على نصیحتک للّه و لمنْ ولّیت أمْره و اجْعلْ لرأْس کلّ أمْرٍ منْ أمورک رأْساً منْهمْ لا یقْهره کبیرها و لا یتشتّت علیْه کثیرها و مهْما کان فی کتّابک منْ عیْبٍ فتغابیْت عنْه ألْزمْته ثمّ اسْتوْص بالتّجّار و ذوی الصّناعات و أوْص بهمْ خیْراً الْمقیم منْهمْ و الْمضْطرب بماله و الْمترفّق ببدنه فإنّهمْ موادّ الْمنافع و أسْباب الْمرافق و جلّابها من الْمباعد و الْمطارح فی برّک و بحْرک و سهْلک و جبلک و حیْث لا یلْتئم النّاس لمواضعها و لا یجْترءون علیْها فإنّهمْ سلْمٌ لا تخاف بائقته و صلْحٌ لا تخْشى غائلته و تفقّدْ أمورهمْ بحضْرتک و فی حواشی بلادک و اعْلمْ مع ذلک أنّ فی کثیرٍ منْهمْ ضیقاً فاحشاً و شحّاً قبیحاً و احْتکاراً للْمنافع و تحکّماً فی الْبیاعات و ذلک باب مضرّةٍ للْعامّة و عیْبٌ على الْولاة فامْنعْ من الاحْتکار فإنّ رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) منع منْه و لْیکن الْبیْع بیْعاً سمْحاً بموازین عدْلٍ و أسْعارٍ لا تجْحف بالْفریقیْن من الْبائع و الْمبْتاع فمنْ قارف حکْرةً بعْد نهْیک إیّاه فنکّلْ به و عاقبْه فی غیْر إسْرافٍ ثمّ اللّه اللّه فی الطّبقة السّفْلى من الّذین لا حیلة لهمْ من الْمساکین و الْمحْتاجین و أهْل الْبؤْسى و الزّمْنى فإنّ فی هذه الطّبقة قانعاً و معْترّاً و احْفظ للّه ما اسْتحْفظک منْ حقّه فیهمْ و اجْعلْ لهمْ قسْماً منْ بیْت مالک و قسْماً منْ غلّات صوافی الْإسْلام فی کلّ بلدٍ فإنّ للْأقْصى منْهمْ مثْل الّذی للْأدْنى و کلٌّ قد اسْترْعیت حقّه و لا یشْغلنّک عنْهمْ بطرٌ فإنّک لا تعْذر بتضْییعک التّافه لإحْکامک الْکثیر الْمهمّ فلا تشْخصْ همّک عنْهمْ و لا تصعّرْ خدّک لهمْ و تفقّدْ أمور منْ لا یصل إلیْک منْهمْ ممّنْ تقْتحمه الْعیون و تحْقره الرّجال ففرّغْ لأولئک ثقتک منْ أهْل الْخشْیة و التّواضع فلْیرْفعْ إلیْک أمورهمْ ثمّ اعْملْ فیهمْ بالْإعْذار إلى اللّه یوْم تلْقاه فإنّ هؤلاء منْ بیْن الرّعیّة أحْوج إلى الْإنْصاف منْ غیْرهمْ و کلٌّ فأعْذرْ إلى اللّه فی تأْدیة حقّه إلیْه و تعهّدْ أهْل الْیتْم و ذوی الرّقّة فی السّنّ ممّنْ لا حیلة له و لا ینْصب للْمسْألة نفْسه و ذلک على الْولاة ثقیلٌ و الْحقّ کلّه ثقیلٌ و قدْ یخفّفه اللّه على أقْوامٍ طلبوا الْعاقبة فصبّروا أنْفسهمْ و وثقوا بصدْق موْعود اللّه لهمْ و اجْعلْ لذوی الْحاجات منْک قسْماً تفرّغ لهمْ فیه شخْصک و تجْلس لهمْ مجْلساً عامّاً فتتواضع فیه للّه الّذی خلقک و تقْعد عنْهمْ جنْدک و أعْوانک منْ أحْراسک و شرطک حتّى یکلّمک متکلّمهمْ غیْر متتعْتعٍ فإنّی سمعْت رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) یقول فی غیْر موْطنٍ لنْ تقدّس أمّةٌ لا یؤْخذ للضّعیف فیها حقّه من الْقویّ غیْر متتعْتعٍ ثمّ احْتمل الْخرْق منْهمْ و الْعیّ و نحّ عنْهم الضّیق و الْأنف یبْسط اللّه علیْک بذلک أکْناف رحْمته و یوجبْ لک ثواب طاعته و أعْط ما أعْطیْت هنیئاً و امْنعْ فی إجْمالٍ و إعْذارٍ ثمّ أمورٌ منْ أمورک لا بدّ لک منْ مباشرتها منْها إجابة عمّالک بما یعْیا عنْه کتّابک و منْها إصْدار حاجات النّاس یوْم ورودها علیْک بما تحْرج به صدور أعْوانک و أمْض لکلّ یوْمٍ عمله فإنّ لکلّ یوْمٍ ما فیه و اجْعلْ لنفْسک فیما بیْنک و بیْن اللّه أفْضل تلْک الْمواقیت و أجْزل تلْک الْأقْسام و إنْ کانتْ کلّها للّه إذا صلحتْ فیها النّیّة و سلمتْ منْها الرّعیّة و لْیکنْ فی خاصّة ما تخْلص به للّه دینک إقامة فرائضه الّتی هی له خاصّةً فأعْط اللّه منْ بدنک فی لیْلک و نهارک و وفّ ما تقرّبْت به إلى اللّه منْ ذلک کاملًا غیْر مثْلومٍ و لا منْقوصٍ بالغاً منْ بدنک ما بلغ و إذا قمْت فی صلاتک للنّاس فلا تکوننّ منفّراً و لا مضیّعاً فإنّ فی النّاس منْ به الْعلّة و له الْحاجة و قدْ سألْت رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) حین وجّهنی إلى الْیمن کیْف أصلّی بهمْ فقال صلّ بهمْ کصلاة أضْعفهمْ و کنْ بالْمؤْمنین رحیماً و أمّا بعْد فلا تطوّلنّ احْتجابک عنْ رعیّتک فإنّ احْتجاب الْولاة عن الرّعیّة شعْبةٌ من الضّیق و قلّة علْمٍ بالْأمور و الاحْتجاب منْهمْ یقْطع عنْهمْ علْم ما احْتجبوا دونه فیصْغر عنْدهم الْکبیر و یعْظم الصّغیر و یقْبح الْحسن و یحْسن الْقبیح و یشاب الْحقّ بالْباطل و إنّما الْوالی بشرٌ لا یعْرف ما توارى عنْه النّاس به من الْأمور و لیْستْ على الْحقّ سماتٌ تعْرف بها ضروب الصّدْق من الْکذب و إنّما أنْت أحد رجلیْن إمّا امْرؤٌ سختْ نفْسک بالْبذْل فی الْحقّ ففیم احْتجابک منْ واجب حقٍّ تعْطیه أوْ فعْلٍ کریمٍ تسْدیه أوْ مبْتلًى بالْمنْع فما أسْرع کفّ النّاس عنْ مسْألتک إذا أیسوا منْ بذْلک مع أنّ أکْثر حاجات النّاس إلیْک ممّا لا مئونة فیه علیْک منْ شکاة مظْلمةٍ أوْ طلب إنْصافٍ فی معاملةٍ ثمّ إنّ للْوالی خاصّةً و بطانةً فیهم اسْتئْثارٌ و تطاولٌ و قلّة إنْصافٍ فی معاملةٍ فاحْسمْ مادّة أولئک بقطْع أسْباب تلْک الْأحْوال و لا تقْطعنّ لأحدٍ منْ حاشیتک و حامّتک قطیعةً و لا یطْمعنّ منْک فی اعْتقاد عقْدةٍ تضرّ بمنْ یلیها من النّاس فی شرْبٍ أوْ عملٍ مشْترکٍ یحْملون مئونته على غیْرهمْ فیکون مهْنأ ذلک لهمْ دونک و عیْبه علیْک فی الدّنْیا و الْآخرة و ألْزم الْحقّ منْ لزمه من الْقریب و الْبعید و کنْ فی ذلک صابراً محْتسباً واقعاً ذلک منْ قرابتک و خاصّتک حیْث وقع و ابْتغ عاقبته بما یثْقل علیْک منْه فإنّ مغبّة ذلک محْمودةٌ و إنْ ظنّت الرّعیّة بک حیْفاً فأصْحرْ لهمْ بعذْرک و اعْدلْ عنْک ظنونهمْ بإصْحارک فإنّ فی ذلک ریاضةً منْک لنفْسک و رفْقاً برعیّتک و إعْذاراً تبْلغ به حاجتک منْ تقْویمهمْ على الْحقّ و لا تدْفعنّ صلْحاً دعاک إلیْه عدوّک و للّه فیه رضًا فإنّ فی الصّلْح دعةً لجنودک و راحةً منْ همومک و أمْناً لبلادک و لکن الْحذر کلّ الْحذر منْ عدوّک بعْد صلْحه فإنّ الْعدوّ ربّما قارب لیتغفّل فخذْ بالْحزْم و اتّهمْ فی ذلک حسْن الظّنّ و إنْ عقدْت بیْنک و بیْن عدوّک عقْدةً أوْ ألْبسْته منْک ذمّةً فحطْ عهْدک بالْوفاء و ارْع ذمّتک بالْأمانة و اجْعلْ نفْسک جنّةً دون ما أعْطیْت فإنّه لیْس منْ فرائض اللّه شیْءٌ النّاس أشدّ علیْه اجْتماعاً مع تفرّق أهْوائهمْ و تشتّت آرائهمْ منْ تعْظیم الْوفاء بالْعهود و قدْ لزم ذلک الْمشْرکون فیما بیْنهمْ دون الْمسْلمین لما اسْتوْبلوا منْ عواقب الْغدْر فلا تغْدرنّ بذمّتک و لا تخیسنّ بعهْدک و لا تخْتلنّ عدوّک فإنّه لا یجْترئ على اللّه إلّا جاهلٌ شقیٌّ و قدْ جعل اللّه عهْده و ذمّته أمْناً أفْضاه بیْن الْعباد برحْمته و حریماً یسْکنون إلى منعته و یسْتفیضون إلى جواره فلا إدْغال و لا مدالسة و لا خداع فیه و لا تعْقدْ عقْداً تجوّز فیه الْعلل و لا تعوّلنّ على لحْن قوْلٍ بعْد التّأْکید و التّوْثقة و لا یدْعونّک ضیق أمْرٍ لزمک فیه عهْد اللّه إلى طلب انْفساخه بغیْر الْحقّ فإنّ صبْرک على ضیق أمْرٍ ترْجو انْفراجه و فضْل عاقبته خیْرٌ منْ غدْرٍ تخاف تبعته و أنْ تحیط بک من اللّه فیه طلْبةٌ لا تسْتقْبل فیها دنْیاک و لا آخرتک إیّاک و الدّماء و سفْکها بغیْر حلّها فإنّه لیْس شیْءٌ أدْعى لنقْمةٍ و لا أعْظم لتبعةٍ و لا أحْرى بزوال نعْمةٍ و انْقطاع مدّةٍ منْ سفْک الدّماء بغیْر حقّها و اللّه سبْحانه مبْتدئٌ بالْحکْم بیْن الْعباد فیما تسافکوا من الدّماء یوْم الْقیامة فلا تقوّینّ سلْطانک بسفْک دمٍ حرامٍ فإنّ ذلک ممّا یضْعفه و یوهنه بلْ یزیله و ینْقله و لا عذْر لک عنْد اللّه و لا عنْدی فی قتْل الْعمْد لأنّ فیه قود الْبدن و إن ابْتلیت بخطإٍ و أفْرط علیْک سوْطک أوْ سیْفک أوْ یدک بالْعقوبة فإنّ فی الْوکْزة فما فوْقها مقْتلةً فلا تطْمحنّ بک نخْوة سلْطانک عنْ أنْ تؤدّی إلى أوْلیاء الْمقْتول حقّهمْ و إیّاک و الْإعْجاب بنفْسک و الثّقة بما یعْجبک منْها و حبّ الْإطْراء فإنّ ذلک منْ أوْثق فرص الشّیْطان فی نفْسه لیمْحق ما یکون منْ إحْسان الْمحْسنین و إیّاک و الْمنّ على رعیّتک بإحْسانک أو التّزیّد فیما کان منْ فعْلک أوْ أنْ تعدهمْ فتتْبع موْعدک بخلْفک فإنّ الْمنّ یبْطل الْإحْسان و التّزیّد یذْهب بنور الْحقّ و الْخلْف یوجب الْمقْت عنْد اللّه و النّاس قال اللّه تعالى کبر مقْتاً عنْد اللّه أنْ تقولوا ما لا تفْعلون و إیّاک و الْعجلة بالْأمور قبْل أوانها أو التّسقّط فیها عنْد إمْکانها أو اللّجاجة فیها إذا تنکّرتْ أو الْوهْن عنْها إذا اسْتوْضحتْ فضعْ کلّ أمْرٍ موْضعه و أوْقعْ کلّ أمْرٍ موْقعه و إیّاک و الاسْتئْثار بما النّاس فیه أسْوةٌ و التّغابی عمّا تعْنى به ممّا قدْ وضح للْعیون فإنّه مأْخوذٌ منْک لغیْرک و عمّا قلیلٍ تنْکشف عنْک أغْطیة الْأمور و ینْتصف منْک للْمظْلوم امْلکْ حمیّة أنْفک و سوْرة حدّک و سطْوة یدک و غرْب لسانک و احْترسْ منْ کلّ ذلک بکفّ الْبادرة و تأْخیر السّطْوة حتّى یسْکن غضبک فتمْلک الاخْتیار و لنْ تحْکم ذلک منْ نفْسک حتّى تکْثر همومک بذکْر الْمعاد إلى ربّک و الْواجب علیْک أنْ تتذکّر ما مضى لمنْ تقدّمک منْ حکومةٍ عادلةٍ أوْ سنّةٍ فاضلةٍ أوْ أثرٍ عنْ نبیّنا ( صلى الله علیه وآله ) أوْ فریضةٍ فی کتاب اللّه فتقْتدی بما شاهدْت ممّا عملْنا به فیها و تجْتهد لنفْسک فی اتّباع ما عهدْت إلیْک فی عهْدی هذا و اسْتوْثقْت به من الْحجّة لنفْسی علیْک لکیْلا تکون لک علّةٌ عنْد تسرّع نفْسک إلى هواها و أنا أسْأل اللّه بسعة رحْمته و عظیم قدْرته على إعْطاء کلّ رغْبةٍ أنْ یوفّقنی و إیّاک لما فیه رضاه من الْإقامة على الْعذْر الْواضح إلیْه و إلى خلْقه مع حسْن الثّناء فی الْعباد و جمیل الْأثر فی الْبلاد و تمام النّعْمة و تضْعیف الْکرامة و أنْ یخْتم لی و لک بالسّعادة و الشّهادة إنّا إلیْه راجعون و السّلام على رسول اللّه صلّى اللّه علیْه و آله و سلّم الطّیّبین الطّاهرین و سلّم تسْلیماً کثیراً و السّلام .
ترجمه:
این فرمانى است که بنده خدا امیر المؤمنین در پیمانش به مالک بن حارث اشتر زمانى که او را به فرمانروایى مصر برگزید دستور داد، تا مالیاتهاى آن را جمع کند، و با دشمنش جهاد نماید، و به اصلاح اهلش برخیزد، و شهرهایش را آباد سازد. او را فرمان مىدهد به تقواى الهى، و مقدم داشتن طاعت خدا، و پیروى آنچه را که خداوند در کتابش از واجبات و سنّتهاى خود امر فرموده، که کسى جز به پیروى آنها خوشبخت نمىشود، و جز به انکار و ضایع نمودن آنها بدبخت نمىگردد، و دیگر آنکه خداوند سبحان را به قلب و دست و زبانش یارى کند، زیرا خداوند یارى یارى کننده خود، و عزّت آن کس را که او را عزیز بدارد ضامن شده. او را دستور مىدهد که نفس را به وقت خواستههاى نابجا درهم شکند، و آن را به هنگام سرکشىها باز دارد، که نفس امر کننده به بدى است مگر خداوند رحم نماید. اى مالک، آگاه باش که تو را به شهرهایى روانه کردم که پیش از تو فرمانروایانى در آن به عدالت و ستم حکومت کردند، و مردم به وضع تو به همان صورت مىنگرند که توبه حاکمان پیش از خود مىنگریستهاى، و همان را در حق تو مىگویند که تو در باره حاکمان گذشته مصر مىگفتهاى، شایستگان را به ذکر خیرى که خداوند بر زبان بندگانش جارى مىکند مىتوان شناخت. پس باید محبوبترین اندوختهها در نزد تو عمل صالح باشد. بنا بر این بر هواهایت مسلط باش، نسبت به خود از آنچه بر تو حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل به خود انصاف دادن از خود است در رابطه با آنچه محبوب یا منفور انسان است. مهربانى و محبت و لطف به رعیت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانى، که رعیت بر دو گروهند: یا برادر دینى تواند، یا انسانهایى مانند تو، که خطاهایى از آنان سر مىزند، علل گناهى بر آنان عارض مىشود، و گناهانى از آنان به عمد یا اشتباه بروز مىکند، پس همان گونه که علاقه دارى خداوند بخشش و چشم پوشى را به تو عنایت نماید رعیت را مورد عفو و چشم پوشى قرار بده، چرا که تو از نظر قدرت برتر از آنانى، و آن که بر تو ولایت دارد بالاتر از تو مىباشد، و خداوند برتر از آن کسى که تو را والى مصر نموده، خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمایش قرار داده. خود را در موقف جنگ با خدا قرار مده، که تو را تحمّل کیفر او نیست، و از عفو و رحمتش بىنیاز نمىباشى. از گذشتى که از مردم کردهاى پشیمان مشو، و بر کیفرى که دادهاى شاد مباش، و به خشمى که راه بیرون رفتن از آن وجود دارد شتاب مکن، و فریاد مزن که من بر شما گماردهام، فرمان مىدهم باید اطاعت شوم، که این وضع موجب فساد دل، و کاهش و ضعف دین، و باعث نزدیک شدن زوال قدرت است. هرگاه حکومت براى تو خود بزرگ بینى و کبر به وجود آورد، به بزرگى سلطنت خداوند که فوق توست و قدرتى که بر تو دارد و تو را بر خودت آن قدرت و توانایى نیست نظر کن، که این نظر کبر و غرورت را مىنشاند، و تندى و شدت را از تو باز مىدارد، و عقل از دست رفته را به تو باز مىگرداند. از برابر داشتن خود با عظمت حق، و از تشبّه خود با جبروت خداوند بر حذر باش، که حضرت او هر گردنکشى را خوار، و هر متکبرى را بىارزش و پست مىکند. خدا و مردم را از جانب خود و خواص از خاندانت و کسانى از رعیتت که به او علاقه دارى انصاف ده، که اگر انصاف ندهى ستم کردهاى، و هر که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جاى بندگان ستمدیده خصم او مىباشد، و هر که خداوند خصم او باشد عذرش را باطل کند، و شخص ستمکار محارب با خداست تا وقتى که از ستم دست بردارد و توبه کند. چیزى در تغییر نعمت خدا، و سرعت دادن به عقوبت او قوىتر از ستمکارى نیست، که خداوند شنواى دعاى ستمدیدگان، و در کمین ستمکاران است. باید محبوبترین امور نزد تو میانهترینش در حق، و همگانىترینش در عدالت، و جامعترینش در خشنودى رعیت باشد، چرا که خشم عموم خشنودى خواص را بىنتیجه مىکند، و خشم خواص در برابر خشنودى عموم بىاثر است. و به وقت آسانى و رفاه احدى از رعیّت بر والى پر خرجتر، و زمان مشکلات کم یارى تر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته با اصرارتر، و زمان بخشش کم سپاستر، و وقت منع از عطا دیر عذر پذیرتر، و در حوادث روزگار بىصبرتر از خواص نیست. همانا ستون دین، و جمعیّت مسلمانان، و مهیا شدگان براى جنگ با دشمن توده مردمند، پس باید توجه و میل تو به آنان باشد. باید دورترین رعیّت تو از حریم تو، و در شدّت کینه تو نسبت به او کسى باشد که در حق مردم عیب جوتر است، زیرا در مردم عیوبى هست که والى در پوشاندن آن عیوب از همه کس سزاوارتر است، پس در رابطه با عیوبى که از مردم بر تو پنهان است کنجکاوى مکن، چرا که فقط در آنچه از عیوب مردم نزد تو معلوم است وظیفه اصلاح دارى، و نسبت به آنچه از عیوب رعیّت بر تو پنهان است خداوند داورى مىکند. پس تا مىتوانى عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند عیوب تو را که علاقه دارى از مردم پوشیده بماند. پرده پوشى کند. گره هر کینهاى که از مردم به دل دارى بگشاى، و رشته هر انتقامى را قطع کن، و در هر چه از دیگران برایت ثابت نشده خود را به غفلت زن، در باور کردن گفتار سخن چینان شتاب مکن، زیرا سخن چین خائن است گرچه خود را شبیه خیر خواهان نشان دهد. مشاوران در امور خود بخیل را وارد مشورت مکن که تو را از بخشش مانع گردد، و از تهیدستى مىترساند، و همچنین با بزدل و ترسو که تو را در اجراى برنامههایت سست مىنماید، و نه با طمع کار که حرص بر اندوختن و ستمگرى را در نظرت مىآراید، همانا بخل و ترس و حرص سرشتهایى جداى از هماند که جمع کننده آنها در انسان سوء ظن به خداوند است وزیران بدترین وزراى تو وزیرى است که پیش از تو وزیر اشرار بوده، و در گناهانشان شرکت داشته، چنین کسى نباید از محرمان تو باشد، که اینان یاران اهل گناه، و برادران اهل ستماند، البته در حالى که قدرت دارى جانشینى بهتر از آنان بیابى که در کشور دارى مانند آنان داراى رأى و کار دانى است، و بار سنگین گناهان آنان هم بر او نیست، از کسانى که اهل ستم را در ستمکارى و گناهکاران را در گناهشان یارى نکرده است. هزینه اینان بر تو سبکتر، و همکاریشان بهتر، و نسبت به تو در طریق عطوفت مایلتر، و الفتشان با بیگانه کمتر است. اینان را از خاصان خود در خلوتها و مجالس خویش قرار ده. و نیز باید از وزرایت برگزیدهترینشان نزد تو وزیرى باشد که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید، و نسبت به آنچه که خداوند براى اولیائش خوش ندارد کمتر تو را یارى دهد، گرچه این برنامه بر علیه میل تو به هر جا که خواهد برسد. به اهل پاکدامنى و صدق بپیوند، و آنان را آنچنان تعلیم ده که تو را زیاد تعریف نکنند، و بیهوده به کارى که انجام ندادهاى تو را شاد ننمایند، که تمجید فراوان ایجاد کبر و نخوت کند، و به گردنکشى نزدیک نماید نیکوکار و بدکار نیکوکار و بدکار در برابرت یکسان نباشند، که این کار نیکوکار را در انجام کار نیک بىرغبت، و بدکار را در بدى ترغیب مىکند، هر کدام را نسبت به کارشان پاداش بخش. آگاه باش که چیزى براى جلب خوشبینى حاکم بر رعیت بهتر از نیکى به آنان، و سبک کردن هزینه بر دوش ایشان، و اجبار نکردنشان به حقّى که حاکم بر آنان ندارد نیست. به صورتى باید رفتار کنى که خوش گمانى بر رعیتت را در کمک همه جانبه به حاکم فراهم آرى، که این خوش گمانى رنجى طولانى را از تو بر مىدارد، و به خوش گمانى تو کسى شایستهتر است که از تو احسان دیده، و به بد گمانیت کسى سزاوارتر است که از جانب تو به او ناراحتى رسیده روشها روشى را که بزرگان امت بر اساس آن رفتار کردهاند، و به سبب آن در میان مردم الفت برقرار شده، و اصلاح جامعه بر پایه آن بوده از بین مبر، و روشى را که به روشهاى گذشته ضرر مىزند به وجود نیاور، که پاداش و اجر براى کسى است که روشهاى درست را بر پا کرده، و گناه از بین بردن آن روشها بر گردن توست با دانشمندان در استوار ساختن آنچه صلاح کار شهرهایت بر آن است، و برپا داشتن آنچه مردم پیش از این به آن مستقیم شدهاند با دانشمندان و اندیشمندان زیاد گفتگو کن طبقات جامعه آگاه باش که مردم مملکت گروههاى مختلفند که هر گروه جز به گروه دیگر اصلاح نمىشود، و با داشتن گروهى از گروه دیگر بىنیازى نیست. اینان عبارتند از ارتش حق، و نویسندگان عمومى و خصوصى، و قاضیان عدل، و مأموران انصاف و مدارا، و اهل جزیه و مالیات از غیر مسلمان و مسلمان، و تاجران و صنعتگران، و طبقه پایین از نیازمندان و افتادگان. خداوند سهم هر یک از این طبقات را مقرر فرموده، و در کتابش یا سنّت پیامبرش صلّى اللّه علیه و آله عهدى محفوظ را بر حدّ و اندازه واجب آن نزد ما قرار داده است سپاهیان ارتش به اذن خداوند دژ مردم، و زینت حاکمان، و ارجمندى دین، و راههاى امنیتاند، که مردم بدون آنان برپاى نمانند. سپس نظام ارتش جز با مالیاتى که خداوند براى آنان قرار داده استوار نگردد، مالیاتى که به وسیله آن در جنگ با دشمن توانا مىشوند، و براى اصلاح زندگى خود به آن تکیه مىنمایند، و مایه رفع نیازمندیهاى آنان است. سپس کار ارتش و مالیات دهندگان استوار نگردد جز با گروه سوم که عبارتند از قضات و کارگزاران حکومت و منشیان حسابگر که قراردادها را محکم مىکنند، و آنچه را به سود رعیّت است جمع مىنمایند، و در امور خصوصى و عمومى بر آنان اعتماد مىشود. و کار اینان نیز به سامان نشود جز با تاجران و صنعتگران که آنچه براى مردم سودمند است فراهم مىآورند، و بازارها را به آن برپا مىدارند، و به کارهایى که به نفع مردم است دست مىزنند، کارهایى که از غیر ایشان ساخته نیست. سپس جمع نیازمند و از کار افتاده است که احسان و یارى ایشان لازم است. و براى هر کدام از این گروهها نزد خداوند گشایشى است، و براى هر یک از این طبقات به مقدارى که امور آنان را اصلاح نماید بر عهده والى حقّى است، و والى از اداى آنچه خداوند بر عهده او قرار داده بر نیاید جز با کوشش و یارى خواستن از خداوند، و مهیّا نمودن خود بر به کار گیرى حق و استقامت بر آن، چه اینکه بر او آسان باشد یا سخت. آن که پیش تو نسبت به خداوند و پیامبر و پیشوایت خیر خواهتر و پاک دامنتر و بردبارتر است او را به فرماندهى ارتشت انتخاب کن، از آنان که دیر به خشم آیند، و پوزش پذیرترند، و به ناتوانان مهربان، و در برابر زورمندان گردن فرازند، و از آنان که خشونت او را برنینگیزد، و ناتوانى وى را بر جاى ننشاند. با صاحبان مکارم و شرافت، و خانوادههاى شایسته و داراى سوابق نیکو پیوند برقرار کن، پس از آن با دلاور مردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار ساز، زیرا اینان جامع بزرگوارى، و شاخههایى از خوبى و احسانند. سپس از آنان چنان دلجویى کن که پدر و مادر از فرزندشان دلجویى مىنمایند، و نباید چیزى که آنان را به وسیله آن نیرومند مىسازى در دیدهات بزرگ آید، و لطفى که نسبت به ایشان متعهد شدهاى کوچک شمارى گر چه کوچک باشد، زیرا لطف تو آنان را نسبت به تو خیر خواه و خوش گمان مىنماید. از بررسى امور ناچیز آنان به امید بررسى کارهاى بزرگشان چشم مپوش، که نیکى اندک تو جایى دارد که از آن بهرهمند مىگردند، و براى احسان بزرگ تو نیز موقفى است که از آن بىنیاز نیستند. و باید برگزیدهترین سران سپاهت نزد تو کسى باشد که در کمک به سپاهیان مواسات را رعایت نماید، و از توانگرى خود به آنان احسان کند به اندازهاى که بتواند سپاهیان و خانوادههاى آنان را که از خود به جاى نهادهاند اداره نماید، تا اندیشه آنان در جنگ با دشمن یک اندیشه باشد، چرا که عنایت تو نسبت به آنان دلهایشان را متوجه تو مىگرداند. برترین چیزى که موجب چشم روشنى زمامداران مىشود برقرارى عدالت در شهرها، و ظهور دوستى و محبت رعیت است. و دوستى رعیت آشکار نشود مگر به سلامت دل آنان، و خیر خواهى ایشان درست و راست نگردد جز آنکه زمامداران خود را حمایت نمایند، و حکومت حاکمان را بر خود سنگین نشمارند، و توقع به پایان رسیدن زمان حکومتشان را نداشته باشند. پس آرزوهاى رعیّت را بر آور، و نیکو ستودن آنان را پیوسته دار، و رنج و زحمت و کوشش و ابتلاى صاحبان فعالیت را در نظر داشته باش، چه اینکه بسیار یاد کردن کارهاى خوب دلیر را به هیجان آورده، و ترسو را به کوش وامىدارد ان شاء اللّه. سپس کوشش هر یک از آنان را به دقّت بشناس، و زحمت کسى را به دیگرى نسبت مده، و در اجر و مزدش به اندازه رنجى که برده کوتاهى مکن، و مقام کسى باعث نشود که کوشش اندکش را بزرگ شمارى، و معمولى بودن شخص علت نگردد که کار بزرگش را اندک دانى رجوع به کتاب و سنّت جایى که کارها بر تو مشکل شود و در امورى که برایت شبهه حاصل گردد حلّ آن را به خدا و پیامبرش ارجاع ده، که خداوند به مردمى که هدایتشان را علاقه داشته فرموده: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا و پیامبر و اولى الامر از خودتان را اطاعت کنید، و اگر در برنامهاى اختلاف کردید حکمش را به خدا و رسول باز گردانید». باز گردان به خدا قبول آیات محکم او، و ارجاع به رسول پذیرفتن سنّت اوست که جمع کننده همگان بر یک رأى است و پراکنده نیست قاضیان براى قضاوت بین مردم برترین شخص نزد خودت را انتخاب کن، کسى که امور قضاوت او را دچار تنگنا نکند، و بر خورد مدعیان پرونده وى را گرفتار لجبازى ننماید، و در خطا پافشارى نورزد، و هنگام شناخت حق از باز گشت به آن درنماند، و درونش به طمع میل نکند، و در رسیدن به حقیقت مقصود به اندک فهم اکتفا ننماید، و درنگش در شبهات از همه بیشتر باشد، و دلایل را بیش از همه به کار گیرد، و از رفت و آمد نزاع کنندگان کمتر ملول شود، و در کشف امور از همه شکیباتر، و در وقت روشن شدن حکم از همه قاطع تر باشد، کسى که ستایش مردم او را دچار خود بینى نکند، و تمجید و تعریف او را به تعریف کننده مایل ننماید، که آراستگان به این صفات در جامعه اندکند. قضاوت قاضى را هر چه بیشتر بررسى کن، و در پرداخت مال به او گشاده دست باش آن مقدار که نیازش را بر طرف کند، و احتیاجش به مردم کم شود، و آنچنان مقامش را نزد خود بالا بر که از نزدیکانت احدى در نفوذ به او طمع ننماید، تا از ضایع شدنش به توسط مردم نزد تو در امان بماند. در زمینه انتخاب قاضى از هر جهت دقت کن دقّتى بلیغ و رسا، که این دین اسیر دست اشرار بود، در آن به هوا و هوس عمل مىکردند، و وسیله دنیا طلبى آنان بود رسیدگى به کار کارگزاران سپس در امور کارگزاران حکومتت دقت کن و آنان را پس از آزمایش به کار گیر، از راه هوا و هوس و خود رأیى آنان را به کار گردانى مگمار، زیرا هوا و هوس و خود رأیى جامع همه شعبههاى ستم و خیانت است. از عمّال حکومت کسانى را انتخاب کن که اهل تجربه و حیاءاند، و از خانوادههاى شایسته و در اسلام پیش قدم ترند، چرا که اخلاق آنان کریمانهتر، و خانواده ایشان سالمتر، و مردمى کم طمعتر، و در ارزیابى عواقب امور دقیقترند. سپس جیره آنان را فراوان ده، زیرا این برنامه براى آنان در اصلاح وجودشان قوّت است، و از خیانت در آنچه زیر دست آنان مىباشد بىنیاز کننده است، و اگر از فرمانت سر بر تابند و یا در امانت خیانت کنند بر آنان حجّت است. به کارهایشان رسیدگى کن، و جاسوسانى از اهل راستى و وفا بر آنان بگمار، زیرا بازرسى پنهانى تو از کارهاى آنان سبب امانت دارى ایشان و مداراى با رعیّت است. از یاران و یاوران بر حذر باش، اگر یکى از آنان دست به خیانت دراز کند و مأموران مخفى تو بالاتفاق خیانتش را گزارش نمایند اکتفاى به همین گزارش تو را بس باشد، و او را به جرم خیانت کیفر بدنى بده، و وى را به اندازه عمل ناپسندش عقوبت کن، و سپس او را به مرحله ذلّت و خوارى به نشان، و داغ خیانت را بر او بگذار، و گردن بند عار و بد نامى را به گردنش بینداز مالیات در مسأله مالیات به صورتى که اصلاح مالیات دهندگان در آن است رسیدگى کن، چه اینکه صلاح و بهبودى مالیات و مالیات دهندگان صلاح دیگران است، و براى دیگران آسایش جز با بهبودى آنان وجود ندارد چرا که تمام مردم جیره خوار مالیات و پرداخت کنندگان آن هستند. باید اندیشهات در آبادى زمین از تدبیرت در جمعآورى مالیات بیشتر باشد، زیرا مالیات جز با آباد کردن زمین به دست نمىآید، و هر کس بخواهد منهاى آباد نمودن مالیات بگیرد شهرها را خراب کرده، و بندگان خدا را به هلاکت انداخته، و حکومتش جز اندک زمانى نماند. اگر مالیات دهندگان از سنگینى مالیات، یا بر خورد به آفات، یا خشک شدن چشمهها، یا کمى باران، یا تغییر زمین بر اثر آب گرفتگى، یا بى آبى شکایت کنند مالیات را به اندازهاى که اوضاع آنان بهبود یابد تخفیف ده، و این تخفیف خرجى آنان بر تو سنگین نیاید، زیرا تخفیف تو ذخیرهاى است که با آباد کردن شهرهاى تو و آرایش حکومتت به تو باز مىگردانند، علاوه ستایش مردم را به خود جلب نموده، و شادمان هستى که سفره عدالت را در بین آنان گستردهاى، در حالى که با قوت بخشیدن به آنان به وسیله ذخیرهاى که در تخفیف مالیات نزد ایشان نهادهاى مىتوانى بر آنان اعتماد کنى، و با عدالت و مهربانیت که آنان را به آن عادت دادهاى بر آنان مطمئن باشى، چه بسا گرفتاریهایى که پیش آید که پس از نیکى به مالیات دهندگان اگر حلّ آن را به آنان واگذارى با طیب خاطر بپذیرند، چه اینکه بر مملکت آباد آنچه را بار کنى تحمّل کشیدنش را دارد، و علّت خرابى زمین بىچیزى و تنگدستى اهل آن زمین است، و فقر و ندارى آنان ناشى از زراندوزى والیان، و بدگمانى آنان به بقاء حکومت، و کم بهره گیرى آنان از عبرتها و پندهاست کاتبان سپس در حال نویسندگان و منشیان حکومت دقّت کن، و امورت را به بهترین آنها بسپار، نامههایت را که در بر دارنده امور محرمانه است به آنان که در تمام خوبیهاى اخلاق از دیگران جامع ترند بسپار، کسى که پست و مقام او را مست نکند و منزلتش باعث جرأت او در مخالفت با تو در جمع حاضران نگردد، و غفلتش سبب کوتاهى در رساندن نامههاى کار گزارانت به تو، و گرفتن جوابهاى صحیح آن نامهها از تو نشود، و در آنچه براى تو مىستاند و یا از جانب تو مىدهد فروگذارى ننماید، و پیمان و قراردادى که براى تو مىبندد سست نبندد، و از به هم زدن قراردادى که به زیان تو منعقد شده ناتوان نماند، به مرتبه و اندازهاش جاهل نباشد تا در امور به اندازه مقام خود وارد گردد، که جاهل به مقام خویش به مقام دیگران جاهلتر است. انتخاب منشیان به فراست و اعتماد و خوش گمانى خودت نباشد، چرا که مردان براى جلب نظر حاکمان خود را به ظاهر سازى و خوش خدمتى مىشناسانند، در حالى که پشت پرده این ظاهر سازى خبرى از خیر خواهى و امانت دارى نیست، بلکه آنان را به کارهایى که براى نیکان پیش از تو انجام دادهاند امتحان کن، پس به آن شخص روى آر که در میان مردم اثرش نیکوتر، و در امانت دارى معروفتر است، که این برنامه نشانه خیرخواهى تو براى خدا و براى کسى است که عهده دار کار اویى. براى هر کارى از کارهایت رئیسى از منشیان قرار ده، که بزرگى امور او را عاجز نکند، و کثرت کارها پریشانش نسازد. چنانچه در منشیانت عیبى باشد و تو از آن بىخبر بمانى مسئول آن هستى تاجران و صنعتگران در باره تاجران و صنعتگران پذیراى سفارش باش، و نسبت به آنان سفارش به نیکى کن، بدون فرق بین آنان که در یک جا مقیمند، و آنان که با مال خود در رفت و آمدند، و آنان که با هنر دست خود در پى کسب و سودند، چه اینکه اینان مایههاى منافع، و اسباب راحت جامعه، و جلب کننده سودها از مکانهاى دور دست، در بیابان و دریا، و زمین هموار و ناهموار منطقه حکومت تواند، از مناطقى که مردم در آن جمع نمىشوند، و به رفت و آمد در آنها جرأت نمىکنند، اینان اهل سلامتاند که از ضرر آنان بیمى نیست، و اهل صلح و مسالمتاند که ترسى از بدى و آسیب آنان وجود ندارد. از آنان که در منطقه حکومت تو به سر مىبرند و آنان که در گوشه و کنار شهرهایت هستند کنجکاوى کن، ولى روشن باش که با همه آنچه تذکر دادم در میان ایشان گروهى تنگ نظر و بخیل به شکلى قبیح و زشت، و مردمى محتکر، و نرخ گذارانى به دلخواه در امر خرید و فروش وجود دارد، که در این وضع زیان جامعه و عیب و ننگ زمامداران است. پس از احتکار جلوگیرى کن که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن را منع فرمود. داد و ستد باید آسان باشد، و بر موازین عدالت صورت گیرد، و به نرخى معامله شود که به فروشنده و خریدار اجحاف نشود. هرگاه کسى پس از نهى تو دست به احتکار زد او را مجازات کن ولى در مجازاتش از زیاده روى بپرهیز طبقه پایین جامعه خدا را خدا را در طبقه پایین اجتماع، از آنان که راه چاره ندارند، و از کار افتادگان و نیازمندان و دچارشدگان به زیان و سختى و صاحبان امراضى که از پا در آمدهاند، در میان اینان کسانى هستند که روى سؤال و اظهار حاجت دارند و کسانى که عفت نفسشان مانع از سؤال است. بنا بر این آنچه را که خداوند در مورد آنان از حفظ حقوق از تو خواسته به حفظ آن پرداز، نصیبى از بیت المال که در اختیار توست، و سهمى از غلّات خالصه جات اسلامى را در هر منطقه براى آنان قرار ده، که براى دورترین آنها همان سهمى است که براى نزدیکترین آنان است، در هر صورت رعایت حق هر یک از آنان از تو خواسته شده، پس نشاط و فرو رفتن در نعمت تو را از توجه به آنان باز ندارد، چه اینکه از بىتوجهى به امور کوچک آنان به بهانه پرداختن به کارهاى زیاد و مهم معذور نیستى، از اندیشهات در امور ایشان دریغ مکن، و رخ از آنان برمتاب، نسبت به امور نیازمندان و محتاجانى که به تو دسترسى ندارند، از آنان که دیدهها خوارشان مىشمارد، و مردم تحقیرشان مىکنند کنجکاوى کن، براى به عهده گرفتن امور اینان انسانى مورد اعتماد خود را که خدا ترس و فروتن است مهیّا کن، تا وضع آنان را به تو خبر دهد. سپس با آنان به صورتى عمل کن که به وقت لقاء حق عذرت پذیرفته شود، زیرا اینان در میان رعیت از همه به دادگرى و انصاف نیازمندترند، و در اداى حق همگان باید چنان باشى که عذرت نزد خداوند قبول شود. به اوضاع یتیمان و سالخوردگان که راه چارهاى ندارند، و خود را در معرض سؤال از مردم قرار ندادهاند رسیدگى کن. آنچه سفارش کردم بر حاکمان سنگین است، البته همه حق سنگین است، و گاهى خداوند آن را بر اقوامى سبک مىکند که خواهان عاقبت به خیرى هستند، و خود را به صبر و استقامت واداشته، و به صدق آنچه خداوند به آن وعده داده اعتماد کردهاند ملاقات با نیازمندان از جانب خود وقتى را براى آنان که به شخص تو نیازمندند قرار ده و در آن وقت وجود خود را براى آنان از هر کارى فارغ کن، و جلوست براى آنان در مجلس عمومى باشد، و براى خداوندى که تو را آفریده تواضع کن، و لشگریان و یاران از پاسبانان و محافظان خود را از این مجلس برکنار دار، تا سخنگوى نیازمندان بدون ترس و نگرانى و لکنت و تردید با تو سخن بگوید، که من بارها از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: «امتى به پاکى و قداست نرسد مگر اینکه حق ناتوان را از قدرتمند با صراحت و روانى کلام بگیرد». آن گاه خشونت و درست حرف نزدن آنان را تحمل کن، تنگ خویى و غرور و خودپسندى نسبت به آنان را از خود دور کن تا خداوند جوانب رحمتش را بر تو بگشاید، و ثواب طاعتش را بر تو واجب کند. آنچه عطا مىکنى به خوشرویى عطا کن، و خوددارى از عطا را با مهربانى و عذر همراه نما. قسمتى از امور است که باید خودت به انجام آنها بر خیزى، از جمله پاسخ دادن به کارگزاران دولت آنجا که منشیانت از پاسخ گویى ناتوانند. و نیز جواب دادن به حاجات و مطالب مردم در همان روزى که حاجاتشان به تو مىرسد و پاسخش همکارانت را تنگدل و ناراحت مىکند. برنامه هر روز را در همان روز انجام ده، زیرا هر روز را کارى مخصوص به همان روز است. بهترین اوقات و با عظمتترین ساعات را براى خود در آنچه بین تو و خداوند است اختصاص ده، هر چند همه کارها در تمام اوقات براى خداست اگر نیّت صحیح باشد، و رعیّت از آن کارها روى آسایش ببیند توجه به واجبات الهى و باید در خصوص آنچه به آن دینت را براى خدا خالص مىکنى اقامه واجبات باشد واجباتى که مخصوص به خداوند است، روى این ملاک از بدنت در شب و روز در اختیار خداوند قرار بده، و از آنچه موجب قرب تو به خداوند مىشود به نحو کامل و بدون کم و کاست انجام ده، گر چه هر گونه صدمه و فرسایشى به بدنت وارد آید. چون با مردم به نماز جماعت بایستى نه چنان نماز بگزار که مردم را رمیده کنى نه به آن صورت که نماز را ضایع نمایى، که در میان مردم هم بیمار وجود دارد و هم کسى که حاجتى دارد و باید به دنبال آن برود. من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگام سفرى که مرا به یمن فرستاد پرسیدم: با مردم چگونه نماز بگزارم فرمود: «با آنان نمازى بخوان مانند نماز ناتوانترین آنان، و به مردم مؤمن مهربان باش» در میان مردم اما بعد از این، پنهان ماندنت را از رعیت طولانى مکن، که در پرده ماندن حاکم شعبهاى است از تنگ خویى و کم اطلاعى به امور. و پنهان ماندن حاکم از رعیت حاکمان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز مىدارد، بر این اساس کار بزرگ پیش آنان کوچک و کار کوچک بزرگ جلوه مىکند، زیبا زشت گردد و زشت زیبا شود، و حق به باطل آمیخته مىگردد. زمامدار انسانى است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند نخواهد دانست، و حق را هم نشانهاى نیست که به وسیله آن انواع راستى از دروغ شناخته شود، و تو یکى از دو مردى: یا انسانى هستى که وجودت به بخشیدن در راه خدا سخاوتمند است، پس نسبت به حق مردم واجبى که باید عطا کنى یا کار نیکى که باید ادا نمایى علّت روى نشان ندادنت به رعیت چیست یا انسانى هستى مبتلا به بخل، که در این صورت زود باشد که مردم دست درخواستشان را از تو باز دارند آن گاه که از عطا و بخششت نا امید گردند. با اینکه بیشترین حاجات مردم از تو چیزى است که برایت زحمت و رنجى ندارد، از قبیل شکایت از ستمى، یا درخواست انصاف در خرید و فروشى. سپس والیان را نزدیکانى است که آنان را خوى خود خواهى و دست درازى به مال مردم، و کمى انصاف در داد و ستد است، به جدا کردن اسباب و وسایل این حالات ماده و ریشه آنان را قطع کن. به هیچ یک از اطرافیان و اقوام خود زمینى از اقطاع مسلمین واگذار مکن. نباید در تو طمع ورزد کسى به گرفتن مزرعهاى که در آبشخور آن به همسایه زیان رساند، یا کارى که باید با شرکت به سامان رسد مشقّت کار مشترک را به همسایگان تحمیل کند، در آن صورت سودش براى آن طمع کاران و عیب و زشتى آن در دنیا و آخرت بر عهده تو خواهد بود. حق را نسبت به هر که لازم است از نزدیک و دور رعایت کن، و در این زمینه شکیبا و مزد خواه از خدا باش، گر چه این برنامه به زیان نزدیکان و خاصانت باشد، و در این مورد نسبت آنچه بر تو گران است جویاى عاقبتش باش، که سر انجام رعایت حق پسندیده و نیکوست. هرگاه رعیت گمان ستمى بر تو ببرد آشکارا عذرت را به آنان ارائه کن، و به اظهار عذر گمانهاى آنان را از خود بگردان، چرا که اظهار عذر موجب عادت دادن نفس به اخلاق حسنه، و مهربانى و نرمى نسبت به رعیت است، و این عذر خواهى تو را به خواستهات در واداشتن رعیت به حق مىرساند صلح از صلحى که دشمنت به آن دعوت مىکند و خشنودى خدا در آن است روى مگردان، زیرا صلح موجب آسایش لشگریان، و آسودگى خاطر آنها، و امنیت شهرهاى توست. ولى پس از صلح به کلى از دشمن حذر کن، چه بسا که دشمن براى غافلگیر کردن تن به صلح دهد. در این زمینه طریق احتیاط گیر، و به راه خوش گمانى قدم مگذار. اگر بین خود و دشمنت قراردادى بستى، یا از جانب خود به او لباس امان پوشاندى، به قراردادت وفا کن، و امان دادنت را به امانت رعایت نما، و خود را سپر تعهدات خود قرار ده، زیرا مردم بر چیزى از واجبات الهى چون بزرگ شمردن وفاى به پیمان- با همه هواهاى گوناگون و اختلاف آرایى که دارند- اتفاق ندارند. مشرکین هم علاوه بر مسلمین وفاى بر عهد را بر خود لازم مىدانستند، چرا که عواقب زشت پیمان شکنى را آزموده بودند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى خیانت نورز، و پیمان خود را مشکن، و دشمنت را گول مزن، که بر خداوند جز نادان بدبخت گستاخى نکند، خداوند عهد و پیمانش را امان قرار داده و رعایت آن را از باب رحمتش بر عهده همه بندگان گذاشته، عهد و پیمان حریم امنى است تا در استوارى آن بیاسایند، و همگان به پناه آن روند. بنا بر این در عهد و پیمان خیانت و فریب و مکر روا نیست. عهد و پیمانى برقرار مکن که در آن راه تأویل و بهانه و توریه و فریب باز باشد، و پس از تأکید و استوار نمودن عهد و پیمان گفتار توریه مانند و دو پهلو به کار مبر، و نباید در تنگنا افتادنت به خاطر اینکه عهد و پیمان خدا براى تو الزام آور شده تو را به فسخ آن به طور نامشروع بکشاند، چرا که صبر تو در تنگناى عهد و پیمان که امید گشایش و برترى عاقبتش را دارى بهتر است از خیانتى که از مجازاتش ترسانى، و نیکوتر است از اینکه از جانب حق مورد بازخواست واقع گردى، به صورتى که نتوانى در دنیا و آخرت از خداوند در خواست بخشش کنى پرهیز از خونریزى از ریختن خون به ناحق بر حذر باش، زیرا چیزى در نزدیک ساختن انتقام حق، و عظمت مجازات، و از بین رفتن نعمت و پایان گرفتن زمان حکومت به مانند خون به ناحق ریختن نیست. خداوند در قیامت اول چیزى که بین مردم حکم مىکند در رابطه با خونهایى است که به ناحق ریختهاند. پس حکومت را به ریختن خون حرام تقویت مکن، که ریختن خون حرام قدرت را به سستى کشاند، بلکه حکومت را ساقط نموده و به دیگرى انتقال دهد. براى تو در قتل عمد نزد خدا و نزد من عذرى نیست، چرا که کیفر قتل عمد کشتن قاتل است. و اگر دچار اشتباه شدى، و تازیانه یا شمشیر یا دستت در کیفر دادن از حد بیرون رفت- چه اینکه در مشت زدن و بالاتر از آن بیم قتل است- مبادا نخوت حکومت تو را از پرداخت خون بها به خاندان مقتول مانع گردد سفارشات گوناگون از خودپسندى و تکیه بر آنچه تو را آلوده به خود پسندى کند، و از علاقه به ستایش و تعریف مردم برحذر باش، زیرا این حالات از مطمئنترین فرصتهاى شیطان در نظر اوست تا نیکى نیکوکاران را نابود کند. بپرهیز از اینکه احسانت را بر رعیّت منّت گذارى، یا کرده خود را بیش از آنچه هست بزرگ شمارى، یا به رعیّت وعدهاى دهى و خلاف آن را به جا آورى، چرا که منّت موجب بطلان احسان، و کار را بیش از آنچه هست پنداشتن باعث از بین بردن نور حق در قلب، و خلف وعده سبب خشم خدا و مردم است، خداوند بزرگ فرموده: «این باعث خشم بزرگ خداست که بگویید و انجام ندهید». از عجله در کارهایى که وقتش نرسیده، یا سهل انگارى در امورى که انجامش ممکن شده، یا لجبازى در چیزى که نامعلوم است، یا سستى در آنچه که روشن است بر حذر باش. هر چیزى را در جاى خودش بگذار، و هر کارى را به موقع خودش انجام ده. از اینکه چیزى را به خود اختصاص دهى در حالى که همه مردم در آن مساوى هستند بپرهیز، و از غفلت در آنچه که توجه تو به آن ضرورى است و براى همگان معلوم است بر حذر باش، زیرا آنچه را به خود اختصاص دادهاى از تو به نفع دیگران مىگیرند، و در اندک زمانى پرده از روى کارهایت برداشته مىشود، و داد مظلوم را از تو بستانند. خشم و شدّت و غضب و سرکشى و قدرت و تیزى زبانت را در اختیار گیر، و از تمام این امور به باز داشتن خود از شتاب در انتقام، و تأخیر انداختن حمله و سطوت خود را حفظ کن، تا خشمت آرام گردد و عنان اختیارت را مالک شوى، و هرگز حاکم و مسلط بر خود نخواهى شد تا اینکه بسیار به یاد بازگشت به خداوند افتى. بر تو واجب است که به یاد حکومتهاى عدل پیش از خود باشى، و نیز لازم است که به روشهاى خوب، یا اثرى که از پیامبرمان صلّى اللّه علیه و آله رسیده یا فریضهاى که در کتاب خداوند است توجه نمایى، پس به آنچه که دیدى ما بر اساس آن عمل کردیم اقتدا نمایى، و در دنبال کردن آنچه که در این عهد نامه برایت مقرر کردم و به وسیله آن حجت را بر تو تمام نمودم کوشش کنى، تا براى تو به هنگام شتاب نفس به سوى هوا و هوس بهانه و عذرى نباشد. جز خداى بزرگ هرگز احدى نگاهدارنده از بدى، و توفیق دهنده به خیر و خوبى نیست، و از جمله چیزهایى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در وصایایش به من سفارش نمود ترغیب بر نماز و زکات و مهربانى بر غلامانتان بود، و من سفارش حضرت را پایان عهدى که براى تو نوشتم قرار مىدهم، و کسى را حول و قوّتى جز به خداى بزرگ نیست قسمتى از این پیمان که پایان آن مىباشد من از خداوند با رحمت فراگیرش، و بزرگى قدرتش بر انجام هر گونه درخواست مسئلت مىنمایم من و تو را به آنچه رضاى او در آن است، از معذور بودن نزد خودش و مخلوقش، به همراه ثناى نیک در بین بندگانش، و آثار زیبا در شهرهایش، و تمام نعمت و فزونى کرامت توفیق دهد، و پایان زندگى من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد، همه ما به سوى او باز مىگردیم. و سلام و درود بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و بر اهل پاکیزه و پاکش باد. و السلام
لینک ثابت بسْم اللّه الرّحْمن الرّحیم ، هذا ما أمر به عبْد اللّه علیٌّ أمیر الْمؤْمنین مالک بْن الْحارث الْأشْتر فی عهْده إلیْه حین ولّاه مصْر جبایة خراجها و جهاد عدوّها و اسْتصْلاح أهْلها و عمارة بلادها أمره بتقْوى اللّه و إیْثار طاعته و اتّباع ما أمر به فی کتابه منْ فرائضه و سننه الّتی لا یسْعد أحدٌ إلّا باتّباعها و لا یشْقى إلّا مع جحودها و إضاعتها و أنْ ینْصر اللّه سبْحانه بقلْبه و یده و لسانه فإنّه جلّ اسْمه قدْ تکفّل بنصْر منْ نصره و إعْزاز منْ أعزّه و أمره أنْ یکْسر نفْسه من الشّهوات و یزعها عنْد الْجمحات فإنّ النّفْس أمّارةٌ بالسّوء إلّا ما رحم اللّه ثمّ اعْلمْ یا مالک أنّی قدْ وجّهْتک إلى بلادٍ قدْ جرتْ علیْها دولٌ قبْلک منْ عدْلٍ و جوْرٍ و أنّ النّاس ینْظرون منْ أمورک فی مثْل ما کنْت تنْظر فیه منْ أمور الْولاة قبْلک و یقولون فیک ما کنْت تقول فیهمْ و إنّما یسْتدلّ على الصّالحین بما یجْری اللّه لهمْ على ألْسن عباده فلْیکنْ أحبّ الذّخائر إلیْک ذخیرة الْعمل الصّالح فامْلکْ هواک و شحّ بنفْسک عمّا لا یحلّ لک فإنّ الشّحّ بالنّفْس الْإنْصاف منْها فیما أحبّتْ أوْ کرهتْ و أشْعرْ قلْبک الرّحْمة للرّعیّة و الْمحبّة لهمْ و اللّطْف بهمْ و لا تکوننّ علیْهمْ سبعاً ضاریاً تغْتنم أکْلهمْ فإنّهمْ صنْفان إمّا أخٌ لک فی الدّین و إمّا نظیرٌ لک فی الْخلْق یفْرط منْهم الزّلل و تعْرض لهم الْعلل و یؤْتى على أیْدیهمْ فی الْعمْد و الْخطإ فأعْطهمْ منْ عفْوک و صفْحک مثْل الّذی تحبّ و ترْضى أنْ یعْطیک اللّه منْ عفْوه و صفْحه فإنّک فوْقهمْ و والی الْأمْر علیْک فوْقک و اللّه فوْق منْ ولّاک و قد اسْتکْفاک أمْرهمْ و ابْتلاک بهمْ و لا تنْصبنّ نفْسک لحرْب اللّه فإنّه لا ید لک بنقْمته و لا غنى بک عنْ عفْوه و رحْمته و لا تنْدمنّ على عفْوٍ و لا تبْجحنّ بعقوبةٍ و لا تسْرعنّ إلى بادرةٍ وجدْت منْها منْدوحةً و لا تقولنّ إنّی مؤمّرٌ آمر فأطاع فإنّ ذلک إدْغالٌ فی الْقلْب و منْهکةٌ للدّین و تقرّبٌ من الْغیر و إذا أحْدث لک ما أنْت فیه منْ سلْطانک أبّهةً أوْ مخیلةً فانْظرْ إلى عظم ملْک اللّه فوْقک و قدْرته منْک على ما لا تقْدر علیْه منْ نفْسک فإنّ ذلک یطامن إلیْک منْ طماحک و یکفّ عنْک منْ غرْبک و یفیء إلیْک بما عزب عنْک منْ عقْلک إیّاک و مساماة اللّه فی عظمته و التّشبّه به فی جبروته فإنّ اللّه یذلّ کلّ جبّارٍ و یهین کلّ مخْتالٍ أنْصف اللّه و أنْصف النّاس منْ نفْسک و منْ خاصّة أهْلک و منْ لک فیه هوًى منْ رعیّتک فإنّک إلّا تفْعلْ تظْلمْ و منْ ظلم عباد اللّه کان اللّه خصْمه دون عباده و منْ خاصمه اللّه أدْحض حجّته و کان للّه حرْباً حتّى ینْزع أوْ یتوب و لیْس شیْءٌ أدْعى إلى تغْییر نعْمة اللّه و تعْجیل نقْمته منْ إقامةٍ على ظلْمٍ فإنّ اللّه سمیعٌ دعْوة الْمضْطهدین و هو للظّالمین بالْمرْصاد و لْیکنْ أحبّ الْأمور إلیْک أوْسطها فی الْحقّ و أعمّها فی الْعدْل و أجْمعها لرضى الرّعیّة فإنّ سخْط الْعامّة یجْحف برضى الْخاصّة و إنّ سخْط الْخاصّة یغْتفر مع رضى الْعامّة و لیْس أحدٌ من الرّعیّة أثْقل على الْوالی مئونةً فی الرّخاء و أقلّ معونةً له فی الْبلاء و أکْره للْإنْصاف و أسْأل بالْإلْحاف و أقلّ شکْراً عنْد الْإعْطاء و أبْطأ عذْراً عنْد الْمنْع و أضْعف صبْراً عنْد ملمّات الدّهْر منْ أهْل الْخاصّة و إنّما عماد الدّین و جماع الْمسْلمین و الْعدّة للْأعْداء الْعامّة من الْأمّة فلْیکنْ صغْوک لهمْ و میْلک معهمْ و لْیکنْ أبْعد رعیّتک منْک و أشْنأهمْ عنْدک أطْلبهمْ لمعایب النّاس فإنّ فی النّاس عیوباً الْوالی أحقّ منْ سترها فلا تکْشفنّ عمّا غاب عنْک منْها فإنّما علیْک تطْهیر ما ظهر لک و اللّه یحْکم على ما غاب عنْک فاسْتر الْعوْرة ما اسْتطعْت یسْتر اللّه منْک ما تحبّ ستْره منْ رعیّتک أطْلقْ عن النّاس عقْدة کلّ حقْدٍ و اقْطعْ عنْک سبب کلّ وتْرٍ و تغاب عنْ کلّ ما لا یضح لک و لا تعْجلنّ إلى تصْدیق ساعٍ فإنّ السّاعی غاشٌّ و إنْ تشبّه بالنّاصحین و لا تدْخلنّ فی مشورتک بخیلًا یعْدل بک عن الْفضْل و یعدک الْفقْر و لا جباناً یضْعفک عن الْأمور و لا حریصاً یزیّن لک الشّره بالْجوْر فإنّ الْبخْل و الْجبْن و الْحرْص غرائز شتّى یجْمعها سوء الظّنّ باللّه إنّ شرّ وزرائک منْ کان للْأشْرار قبْلک وزیراً و منْ شرکهمْ فی الْآثام فلا یکوننّ لک بطانةً فإنّهمْ أعْوان الْأثمة و إخْوان الظّلمة و أنْت واجدٌ منْهمْ خیْر الْخلف ممّنْ له مثْل آرائهمْ و نفاذهمْ و لیْس علیْه مثْل آصارهمْ و أوْزارهمْ و آثامهمْ ممّنْ لمْ یعاونْ ظالماً على ظلْمه و لا آثماً على إثْمه أولئک أخفّ علیْک مئونةً و أحْسن لک معونةً و أحْنى علیْک عطْفاً و أقلّ لغیْرک إلْفاً فاتّخذْ أولئک خاصّةً لخلواتک و حفلاتک ثمّ لْیکنْ آثرهمْ عنْدک أقْولهمْ بمرّ الْحقّ لک و أقلّهمْ مساعدةً فیما یکون منْک ممّا کره اللّه لأوْلیائه واقعاً ذلک منْ هواک حیْث وقع و الْصقْ بأهْل الْورع و الصّدْق ثمّ رضْهمْ على ألّا یطْروک و لا یبْجحوک بباطلٍ لمْ تفْعلْه فإنّ کثْرة الْإطْراء تحْدث الزّهْو و تدْنی من الْعزّة و لا یکوننّ الْمحْسن و الْمسیء عنْدک بمنْزلةٍ سواءٍ فإنّ فی ذلک تزْهیداً لأهْل الْإحْسان فی الْإحْسان و تدْریباً لأهْل الْإساءة على الْإساءة و ألْزمْ کلًّا منْهمْ ما ألْزم نفْسه و اعْلمْ أنّه لیْس شیْءٌ بأدْعى إلى حسْن ظنّ راعٍ برعیّته منْ إحْسانه إلیْهمْ و تخْفیفه الْمئونات علیْهمْ و ترْک اسْتکْراهه إیّاهمْ على ما لیْس له قبلهمْ فلْیکنْ منْک فی ذلک أمْرٌ یجْتمع لک به حسْن الظّنّ برعیّتک فإنّ حسْن الظّنّ یقْطع عنْک نصباً طویلًا و إنّ أحقّ منْ حسن ظنّک به لمنْ حسن بلاؤک عنْده و إنّ أحقّ منْ ساء ظنّک به لمنْ ساء بلاؤک عنْده و لا تنْقضْ سنّةً صالحةً عمل بها صدور هذه الْأمّة و اجْتمعتْ بها الْألْفة و صلحتْ علیْها الرّعیّة و لا تحْدثنّ سنّةً تضرّ بشیْءٍ منْ ماضی تلْک السّنن فیکون الْأجْر لمنْ سنّها و الْوزْر علیْک بما نقضْت منْها و أکْثرْ مدارسة الْعلماء و مناقشة الْحکماء فی تثْبیت ما صلح علیْه أمْر بلادک و إقامة ما اسْتقام به النّاس قبْلک و اعْلمْ أنّ الرّعیّة طبقاتٌ لا یصْلح بعْضها إلّا ببعْضٍ و لا غنى ببعْضها عنْ بعْضٍ فمنْها جنود اللّه و منْها کتّاب الْعامّة و الْخاصّة و منْها قضاة الْعدْل و منْها عمّال الْإنْصاف و الرّفْق و منْها أهْل الْجزْیة و الْخراج منْ أهْل الذّمّة و مسْلمة النّاس و منْها التّجّار و أهْل الصّناعات و منْها الطّبقة السّفْلى منْ ذوی الْحاجة و الْمسْکنة و کلٌّ قدْ سمّى اللّه له سهْمه و وضع على حدّه فریضةً فی کتابه أوْ سنّة نبیّه ( صلى الله علیه وآله ) عهْداً منْه عنْدنا محْفوظاً فالْجنود بإذْن اللّه حصون الرّعیّة و زیْن الْولاة و عزّ الدّین و سبل الْأمْن و لیْس تقوم الرّعیّة إلّا بهمْ ثمّ لا قوام للْجنود إلّا بما یخْرج اللّه لهمْ من الْخراج الّذی یقْووْن به على جهاد عدوّهمْ و یعْتمدون علیْه فیما یصْلحهمْ و یکون منْ وراء حاجتهمْ ثمّ لا قوام لهذیْن الصّنْفیْن إلّا بالصّنْف الثّالث من الْقضاة و الْعمّال و الْکتّاب لما یحْکمون من الْمعاقد و یجْمعون من الْمنافع و یؤْتمنون علیْه منْ خواصّ الْأمور و عوامّها و لا قوام لهمْ جمیعاً إلّا بالتّجّار و ذوی الصّناعات فیما یجْتمعون علیْه منْ مرافقهمْ و یقیمونه منْ أسْواقهمْ و یکْفونهمْ من التّرفّق بأیْدیهمْ ما لا یبْلغه رفْق غیْرهمْ ثمّ الطّبقة السّفْلى منْ أهْل الْحاجة و الْمسْکنة الّذین یحقّ رفْدهمْ و معونتهمْ و فی اللّه لکلٍّ سعةٌ و لکلٍّ على الْوالی حقٌّ بقدْر ما یصْلحه و لیْس یخْرج الْوالی منْ حقیقة ما ألْزمه اللّه منْ ذلک إلّا بالاهْتمام و الاسْتعانة باللّه و توْطین نفْسه على لزوم الْحقّ و الصّبْر علیْه فیما خفّ علیْه أوْ ثقل فولّ منْ جنودک أنْصحهمْ فی نفْسک للّه و لرسوله و لإمامک و أنْقاهمْ جیْباً و أفْضلهمْ حلْماً ممّنْ یبْطئ عن الْغضب و یسْتریح إلى الْعذْر و یرْأف بالضّعفاء و ینْبو على الْأقْویاء و ممّنْ لا یثیره الْعنْف و لا یقْعد به الضّعْف ثمّ الْصقْ بذوی الْمروءات و الْأحْساب و أهْل الْبیوتات الصّالحة و السّوابق الْحسنة ثمّ أهْل النّجْدة و الشّجاعة و السّخاء و السّماحة فإنّهمْ جماعٌ من الْکرم و شعبٌ من الْعرْف ثمّ تفقّدْ منْ أمورهمْ ما یتفقّد الْوالدان منْ ولدهما و لا یتفاقمنّ فی نفْسک شیْءٌ قوّیْتهمْ به و لا تحْقرنّ لطْفاً تعاهدْتهمْ به و إنْ قلّ فإنّه داعیةٌ لهمْ إلى بذْل النّصیحة لک و حسْن الظّنّ بک و لا تدعْ تفقّد لطیف أمورهم اتّکالًا على جسیمها فإنّ للْیسیر منْ لطْفک موْضعاً ینْتفعون به و للْجسیم موْقعاً لا یسْتغْنون عنْه و لْیکنْ آثر رءوس جنْدک عنْدک منْ واساهمْ فی معونته و أفْضل علیْهمْ منْ جدته بما یسعهمْ و یسع منْ وراءهمْ منْ خلوف أهْلیهمْ حتّى یکون همّهمْ همّاً واحداً فی جهاد الْعدوّ فإنّ عطْفک علیْهمْ یعْطف قلوبهمْ علیْک و إنّ أفْضل قرّة عیْن الْولاة اسْتقامة الْعدْل فی الْبلاد و ظهور مودّة الرّعیّة و إنّه لا تظْهر مودّتهمْ إلّا بسلامة صدورهمْ و لا تصحّ نصیحتهمْ إلّا بحیطتهمْ على ولاة الْأمور و قلّة اسْتثْقال دولهمْ و ترْک اسْتبْطاء انْقطاع مدّتهمْ فافْسحْ فی آمالهمْ و واصلْ فی حسْن الثّناء علیْهمْ و تعْدید ما أبْلى ذوو الْبلاء منْهمْ فإنّ کثْرة الذّکْر لحسْن أفْعالهمْ تهزّ الشّجاع و تحرّض النّاکل إنْ شاء اللّه ثمّ اعْرفْ لکلّ امْرئٍ منْهمْ ما أبْلى و لا تضمّنّ بلاء امْرئٍ إلى غیْره و لا تقصّرنّ به دون غایة بلائه و لا یدْعونّک شرف امْرئٍ إلى أنْ تعْظم منْ بلائه ما کان صغیراً و لا ضعة امْرئٍ إلى أنْ تسْتصْغر منْ بلائه ما کان عظیماً و ارْددْ إلى اللّه و رسوله ما یضْلعک من الْخطوب و یشْتبه علیْک من الْأمور فقدْ قال اللّه تعالى لقوْمٍ أحبّ إرْشادهمْ یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الْأمْر منْکمْ فإنْ تنازعْتمْ فی شیْءٍ فردّوه إلى اللّه و الرّسول فالرّدّ إلى اللّه الْأخْذ بمحْکم کتابه و الرّدّ إلى الرّسول الْأخْذ بسنّته الْجامعة غیْر الْمفرّقة ثمّ اخْترْ للْحکْم بیْن النّاس أفْضل رعیّتک فی نفْسک ممّنْ لا تضیق به الْأمور و لا تمحّکه الْخصوم و لا یتمادى فی الزّلّة و لا یحْصر من الْفیْء إلى الْحقّ إذا عرفه و لا تشْرف نفْسه على طمعٍ و لا یکْتفی بأدْنى فهْمٍ دون أقْصاه و أوْقفهمْ فی الشّبهات و آخذهمْ بالْحجج و أقلّهمْ تبرّماً بمراجعة الْخصْم و أصْبرهمْ على تکشّف الْأمور و أصْرمهمْ عنْد اتّضاح الْحکْم ممّنْ لا یزْدهیه إطْراءٌ و لا یسْتمیله إغْراءٌ و أولئک قلیلٌ ثمّ أکْثرْ تعاهد قضائه و افْسحْ له فی الْبذْل ما یزیل علّته و تقلّ معه حاجته إلى النّاس و أعْطه من الْمنْزلة لدیْک ما لا یطْمع فیه غیْره منْ خاصّتک لیأْمن بذلک اغْتیال الرّجال له عنْدک فانْظرْ فی ذلک نظراً بلیغاً فإنّ هذا الدّین قدْ کان أسیراً فی أیْدی الْأشْرار یعْمل فیه بالْهوى و تطْلب به الدّنْیا ثمّ انْظرْ فی أمور عمّالک فاسْتعْملْهم اخْتباراً و لا تولّهمْ محاباةً و أثرةً فإنّهما جماعٌ منْ شعب الْجوْر و الْخیانة و توخّ منْهمْ أهْل التّجْربة و الْحیاء منْ أهْل الْبیوتات الصّالحة و الْقدم فی الْإسْلام الْمتقدّمة فإنّهمْ أکْرم أخْلاقاً و أصحّ أعْراضاً و أقلّ فی الْمطامع إشْراقاً و أبْلغ فی عواقب الْأمور نظراً ثمّ أسْبغْ علیْهم الْأرْزاق فإنّ ذلک قوّةٌ لهمْ على اسْتصْلاح أنْفسهمْ و غنًى لهمْ عنْ تناول ما تحْت أیْدیهمْ و حجّةٌ علیْهمْ إنْ خالفوا أمْرک أوْ ثلموا أمانتک ثمّ تفقّدْ أعْمالهمْ و ابْعث الْعیون منْ أهْل الصّدْق و الْوفاء علیْهمْ فإنّ تعاهدک فی السّرّ لأمورهمْ حدْوةٌ لهمْ على اسْتعْمال الْأمانة و الرّفْق بالرّعیّة و تحفّظْ من الْأعْوان فإنْ أحدٌ منْهمْ بسط یده إلى خیانةٍ اجْتمعتْ بها علیْه عنْدک أخْبار عیونک اکْتفیْت بذلک شاهداً فبسطْت علیْه الْعقوبة فی بدنه و أخذْته بما أصاب منْ عمله ثمّ نصبْته بمقام الْمذلّة و وسمْته بالْخیانة و قلّدْته عار التّهمة و تفقّدْ أمْر الْخراج بما یصْلح أهْله فإنّ فی صلاحه و صلاحهمْ صلاحاً لمنْ سواهمْ و لا صلاح لمنْ سواهمْ إلّا بهمْ لأنّ النّاس کلّهمْ عیالٌ على الْخراج و أهْله و لْیکنْ نظرک فی عمارة الْأرْض أبْلغ منْ نظرک فی اسْتجْلاب الْخراج لأنّ ذلک لا یدْرک إلّا بالْعمارة و منْ طلب الْخراج بغیْر عمارةٍ أخْرب الْبلاد و أهْلک الْعباد و لمْ یسْتقمْ أمْره إلّا قلیلًا فإنْ شکوْا ثقلًا أوْ علّةً أو انْقطاع شرْبٍ أوْ بالّةٍ أوْ إحالة أرْضٍ اغْتمرها غرقٌ أوْ أجْحف بها عطشٌ خفّفْت عنْهمْ بما ترْجو أنْ یصْلح به أمْرهمْ و لا یثْقلنّ علیْک شیْءٌ خفّفْت به الْمئونة عنْهمْ فإنّه ذخْرٌ یعودون به علیْک فی عمارة بلادک و تزْیین ولایتک مع اسْتجْلابک حسْن ثنائهمْ و تبجّحک باسْتفاضة الْعدْل فیهمْ معْتمداً فضْل قوّتهمْ بما ذخرْت عنْدهمْ منْ إجْمامک لهمْ و الثّقة منْهمْ بما عوّدْتهمْ منْ عدْلک علیْهمْ و رفْقک بهمْ فربّما حدث من الْأمور ما إذا عوّلْت فیه علیْهمْ منْ بعْد احْتملوه طیّبةً أنْفسهمْ به فإنّ الْعمْران محْتملٌ ما حمّلْته و إنّما یؤْتى خراب الْأرْض منْ إعْواز أهْلها و إنّما یعْوز أهْلها لإشْراف أنْفس الْولاة على الْجمْع و سوء ظنّهمْ بالْبقاء و قلّة انْتفاعهمْ بالْعبر ثمّ انْظرْ فی حال کتّابک فولّ على أمورک خیْرهمْ و اخْصصْ رسائلک الّتی تدْخل فیها مکایدک و أسْرارک بأجْمعهمْ لوجوه صالح الْأخْلاق ممّنْ لا تبْطره الْکرامة فیجْترئ بها علیْک فی خلافٍ لک بحضْرة ملإٍ و لا تقْصر به الْغفْلة عنْ إیراد مکاتبات عمّالک علیْک و إصْدار جواباتها على الصّواب عنْک فیما یأْخذ لک و یعْطی منْک و لا یضْعف عقْداً اعْتقده لک و لا یعْجز عنْ إطْلاق ما عقد علیْک و لا یجْهل مبْلغ قدْر نفْسه فی الْأمور فإنّ الْجاهل بقدْر نفْسه یکون بقدْر غیْره أجْهل ثمّ لا یکن اخْتیارک إیّاهمْ على فراستک و اسْتنامتک و حسْن الظّنّ منْک فإنّ الرّجال یتعرّضون لفراسات الْولاة بتصنّعهمْ و حسْن خدْمتهمْ و لیْس وراء ذلک من النّصیحة و الْأمانة شیْءٌ و لکن اخْتبرْهمْ بما ولّوا للصّالحین قبْلک فاعْمدْ لأحْسنهمْ کان فی الْعامّة أثراً و أعْرفهمْ بالْأمانة وجْهاً فإنّ ذلک دلیلٌ على نصیحتک للّه و لمنْ ولّیت أمْره و اجْعلْ لرأْس کلّ أمْرٍ منْ أمورک رأْساً منْهمْ لا یقْهره کبیرها و لا یتشتّت علیْه کثیرها و مهْما کان فی کتّابک منْ عیْبٍ فتغابیْت عنْه ألْزمْته ثمّ اسْتوْص بالتّجّار و ذوی الصّناعات و أوْص بهمْ خیْراً الْمقیم منْهمْ و الْمضْطرب بماله و الْمترفّق ببدنه فإنّهمْ موادّ الْمنافع و أسْباب الْمرافق و جلّابها من الْمباعد و الْمطارح فی برّک و بحْرک و سهْلک و جبلک و حیْث لا یلْتئم النّاس لمواضعها و لا یجْترءون علیْها فإنّهمْ سلْمٌ لا تخاف بائقته و صلْحٌ لا تخْشى غائلته و تفقّدْ أمورهمْ بحضْرتک و فی حواشی بلادک و اعْلمْ مع ذلک أنّ فی کثیرٍ منْهمْ ضیقاً فاحشاً و شحّاً قبیحاً و احْتکاراً للْمنافع و تحکّماً فی الْبیاعات و ذلک باب مضرّةٍ للْعامّة و عیْبٌ على الْولاة فامْنعْ من الاحْتکار فإنّ رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) منع منْه و لْیکن الْبیْع بیْعاً سمْحاً بموازین عدْلٍ و أسْعارٍ لا تجْحف بالْفریقیْن من الْبائع و الْمبْتاع فمنْ قارف حکْرةً بعْد نهْیک إیّاه فنکّلْ به و عاقبْه فی غیْر إسْرافٍ ثمّ اللّه اللّه فی الطّبقة السّفْلى من الّذین لا حیلة لهمْ من الْمساکین و الْمحْتاجین و أهْل الْبؤْسى و الزّمْنى فإنّ فی هذه الطّبقة قانعاً و معْترّاً و احْفظ للّه ما اسْتحْفظک منْ حقّه فیهمْ و اجْعلْ لهمْ قسْماً منْ بیْت مالک و قسْماً منْ غلّات صوافی الْإسْلام فی کلّ بلدٍ فإنّ للْأقْصى منْهمْ مثْل الّذی للْأدْنى و کلٌّ قد اسْترْعیت حقّه و لا یشْغلنّک عنْهمْ بطرٌ فإنّک لا تعْذر بتضْییعک التّافه لإحْکامک الْکثیر الْمهمّ فلا تشْخصْ همّک عنْهمْ و لا تصعّرْ خدّک لهمْ و تفقّدْ أمور منْ لا یصل إلیْک منْهمْ ممّنْ تقْتحمه الْعیون و تحْقره الرّجال ففرّغْ لأولئک ثقتک منْ أهْل الْخشْیة و التّواضع فلْیرْفعْ إلیْک أمورهمْ ثمّ اعْملْ فیهمْ بالْإعْذار إلى اللّه یوْم تلْقاه فإنّ هؤلاء منْ بیْن الرّعیّة أحْوج إلى الْإنْصاف منْ غیْرهمْ و کلٌّ فأعْذرْ إلى اللّه فی تأْدیة حقّه إلیْه و تعهّدْ أهْل الْیتْم و ذوی الرّقّة فی السّنّ ممّنْ لا حیلة له و لا ینْصب للْمسْألة نفْسه و ذلک على الْولاة ثقیلٌ و الْحقّ کلّه ثقیلٌ و قدْ یخفّفه اللّه على أقْوامٍ طلبوا الْعاقبة فصبّروا أنْفسهمْ و وثقوا بصدْق موْعود اللّه لهمْ و اجْعلْ لذوی الْحاجات منْک قسْماً تفرّغ لهمْ فیه شخْصک و تجْلس لهمْ مجْلساً عامّاً فتتواضع فیه للّه الّذی خلقک و تقْعد عنْهمْ جنْدک و أعْوانک منْ أحْراسک و شرطک حتّى یکلّمک متکلّمهمْ غیْر متتعْتعٍ فإنّی سمعْت رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) یقول فی غیْر موْطنٍ لنْ تقدّس أمّةٌ لا یؤْخذ للضّعیف فیها حقّه من الْقویّ غیْر متتعْتعٍ ثمّ احْتمل الْخرْق منْهمْ و الْعیّ و نحّ عنْهم الضّیق و الْأنف یبْسط اللّه علیْک بذلک أکْناف رحْمته و یوجبْ لک ثواب طاعته و أعْط ما أعْطیْت هنیئاً و امْنعْ فی إجْمالٍ و إعْذارٍ ثمّ أمورٌ منْ أمورک لا بدّ لک منْ مباشرتها منْها إجابة عمّالک بما یعْیا عنْه کتّابک و منْها إصْدار حاجات النّاس یوْم ورودها علیْک بما تحْرج به صدور أعْوانک و أمْض لکلّ یوْمٍ عمله فإنّ لکلّ یوْمٍ ما فیه و اجْعلْ لنفْسک فیما بیْنک و بیْن اللّه أفْضل تلْک الْمواقیت و أجْزل تلْک الْأقْسام و إنْ کانتْ کلّها للّه إذا صلحتْ فیها النّیّة و سلمتْ منْها الرّعیّة و لْیکنْ فی خاصّة ما تخْلص به للّه دینک إقامة فرائضه الّتی هی له خاصّةً فأعْط اللّه منْ بدنک فی لیْلک و نهارک و وفّ ما تقرّبْت به إلى اللّه منْ ذلک کاملًا غیْر مثْلومٍ و لا منْقوصٍ بالغاً منْ بدنک ما بلغ و إذا قمْت فی صلاتک للنّاس فلا تکوننّ منفّراً و لا مضیّعاً فإنّ فی النّاس منْ به الْعلّة و له الْحاجة و قدْ سألْت رسول اللّه ( صلى الله علیه وآله ) حین وجّهنی إلى الْیمن کیْف أصلّی بهمْ فقال صلّ بهمْ کصلاة أضْعفهمْ و کنْ بالْمؤْمنین رحیماً و أمّا بعْد فلا تطوّلنّ احْتجابک عنْ رعیّتک فإنّ احْتجاب الْولاة عن الرّعیّة شعْبةٌ من الضّیق و قلّة علْمٍ بالْأمور و الاحْتجاب منْهمْ یقْطع عنْهمْ علْم ما احْتجبوا دونه فیصْغر عنْدهم الْکبیر و یعْظم الصّغیر و یقْبح الْحسن و یحْسن الْقبیح و یشاب الْحقّ بالْباطل و إنّما الْوالی بشرٌ لا یعْرف ما توارى عنْه النّاس به من الْأمور و لیْستْ على الْحقّ سماتٌ تعْرف بها ضروب الصّدْق من الْکذب و إنّما أنْت أحد رجلیْن إمّا امْرؤٌ سختْ نفْسک بالْبذْل فی الْحقّ ففیم احْتجابک منْ واجب حقٍّ تعْطیه أوْ فعْلٍ کریمٍ تسْدیه أوْ مبْتلًى بالْمنْع فما أسْرع کفّ النّاس عنْ مسْألتک إذا أیسوا منْ بذْلک مع أنّ أکْثر حاجات النّاس إلیْک ممّا لا مئونة فیه علیْک منْ شکاة مظْلمةٍ أوْ طلب إنْصافٍ فی معاملةٍ ثمّ إنّ للْوالی خاصّةً و بطانةً فیهم اسْتئْثارٌ و تطاولٌ و قلّة إنْصافٍ فی معاملةٍ فاحْسمْ مادّة أولئک بقطْع أسْباب تلْک الْأحْوال و لا تقْطعنّ لأحدٍ منْ حاشیتک و حامّتک قطیعةً و لا یطْمعنّ منْک فی اعْتقاد عقْدةٍ تضرّ بمنْ یلیها من النّاس فی شرْبٍ أوْ عملٍ مشْترکٍ یحْملون مئونته على غیْرهمْ فیکون مهْنأ ذلک لهمْ دونک و عیْبه علیْک فی الدّنْیا و الْآخرة و ألْزم الْحقّ منْ لزمه من الْقریب و الْبعید و کنْ فی ذلک صابراً محْتسباً واقعاً ذلک منْ قرابتک و خاصّتک حیْث وقع و ابْتغ عاقبته بما یثْقل علیْک منْه فإنّ مغبّة ذلک محْمودةٌ و إنْ ظنّت الرّعیّة بک حیْفاً فأصْحرْ لهمْ بعذْرک و اعْدلْ عنْک ظنونهمْ بإصْحارک فإنّ فی ذلک ریاضةً منْک لنفْسک و رفْقاً برعیّتک و إعْذاراً تبْلغ به حاجتک منْ تقْویمهمْ على الْحقّ و لا تدْفعنّ صلْحاً دعاک إلیْه عدوّک و للّه فیه رضًا فإنّ فی الصّلْح دعةً لجنودک و راحةً منْ همومک و أمْناً لبلادک و لکن الْحذر کلّ الْحذر منْ عدوّک بعْد صلْحه فإنّ الْعدوّ ربّما قارب لیتغفّل فخذْ بالْحزْم و اتّهمْ فی ذلک حسْن الظّنّ و إنْ عقدْت بیْنک و بیْن عدوّک عقْدةً أوْ ألْبسْته منْک ذمّةً فحطْ عهْدک بالْوفاء و ارْع ذمّتک بالْأمانة و اجْعلْ نفْسک جنّةً دون ما أعْطیْت فإنّه لیْس منْ فرائض اللّه شیْءٌ النّاس أشدّ علیْه اجْتماعاً مع تفرّق أهْوائهمْ و تشتّت آرائهمْ منْ تعْظیم الْوفاء بالْعهود و قدْ لزم ذلک الْمشْرکون فیما بیْنهمْ دون الْمسْلمین لما اسْتوْبلوا منْ عواقب الْغدْر فلا تغْدرنّ بذمّتک و لا تخیسنّ بعهْدک و لا تخْتلنّ عدوّک فإنّه لا یجْترئ على اللّه إلّا جاهلٌ شقیٌّ و قدْ جعل اللّه عهْده و ذمّته أمْناً أفْضاه بیْن الْعباد برحْمته و حریماً یسْکنون إلى منعته و یسْتفیضون إلى جواره فلا إدْغال و لا مدالسة و لا خداع فیه و لا تعْقدْ عقْداً تجوّز فیه الْعلل و لا تعوّلنّ على لحْن قوْلٍ بعْد التّأْکید و التّوْثقة و لا یدْعونّک ضیق أمْرٍ لزمک فیه عهْد اللّه إلى طلب انْفساخه بغیْر الْحقّ فإنّ صبْرک على ضیق أمْرٍ ترْجو انْفراجه و فضْل عاقبته خیْرٌ منْ غدْرٍ تخاف تبعته و أنْ تحیط بک من اللّه فیه طلْبةٌ لا تسْتقْبل فیها دنْیاک و لا آخرتک إیّاک و الدّماء و سفْکها بغیْر حلّها فإنّه لیْس شیْءٌ أدْعى لنقْمةٍ و لا أعْظم لتبعةٍ و لا أحْرى بزوال نعْمةٍ و انْقطاع مدّةٍ منْ سفْک الدّماء بغیْر حقّها و اللّه سبْحانه مبْتدئٌ بالْحکْم بیْن الْعباد فیما تسافکوا من الدّماء یوْم الْقیامة فلا تقوّینّ سلْطانک بسفْک دمٍ حرامٍ فإنّ ذلک ممّا یضْعفه و یوهنه بلْ یزیله و ینْقله و لا عذْر لک عنْد اللّه و لا عنْدی فی قتْل الْعمْد لأنّ فیه قود الْبدن و إن ابْتلیت بخطإٍ و أفْرط علیْک سوْطک أوْ سیْفک أوْ یدک بالْعقوبة فإنّ فی الْوکْزة فما فوْقها مقْتلةً فلا تطْمحنّ بک نخْوة سلْطانک عنْ أنْ تؤدّی إلى أوْلیاء الْمقْتول حقّهمْ و إیّاک و الْإعْجاب بنفْسک و الثّقة بما یعْجبک منْها و حبّ الْإطْراء فإنّ ذلک منْ أوْثق فرص الشّیْطان فی نفْسه لیمْحق ما یکون منْ إحْسان الْمحْسنین و إیّاک و الْمنّ على رعیّتک بإحْسانک أو التّزیّد فیما کان منْ فعْلک أوْ أنْ تعدهمْ فتتْبع موْعدک بخلْفک فإنّ الْمنّ یبْطل الْإحْسان و التّزیّد یذْهب بنور الْحقّ و الْخلْف یوجب الْمقْت عنْد اللّه و النّاس قال اللّه تعالى کبر مقْتاً عنْد اللّه أنْ تقولوا ما لا تفْعلون و إیّاک و الْعجلة بالْأمور قبْل أوانها أو التّسقّط فیها عنْد إمْکانها أو اللّجاجة فیها إذا تنکّرتْ أو الْوهْن عنْها إذا اسْتوْضحتْ فضعْ کلّ أمْرٍ موْضعه و أوْقعْ کلّ أمْرٍ موْقعه و إیّاک و الاسْتئْثار بما النّاس فیه أسْوةٌ و التّغابی عمّا تعْنى به ممّا قدْ وضح للْعیون فإنّه مأْخوذٌ منْک لغیْرک و عمّا قلیلٍ تنْکشف عنْک أغْطیة الْأمور و ینْتصف منْک للْمظْلوم امْلکْ حمیّة أنْفک و سوْرة حدّک و سطْوة یدک و غرْب لسانک و احْترسْ منْ کلّ ذلک بکفّ الْبادرة و تأْخیر السّطْوة حتّى یسْکن غضبک فتمْلک الاخْتیار و لنْ تحْکم ذلک منْ نفْسک حتّى تکْثر همومک بذکْر الْمعاد إلى ربّک و الْواجب علیْک أنْ تتذکّر ما مضى لمنْ تقدّمک منْ حکومةٍ عادلةٍ أوْ سنّةٍ فاضلةٍ أوْ أثرٍ عنْ نبیّنا ( صلى الله علیه وآله ) أوْ فریضةٍ فی کتاب اللّه فتقْتدی بما شاهدْت ممّا عملْنا به فیها و تجْتهد لنفْسک فی اتّباع ما عهدْت إلیْک فی عهْدی هذا و اسْتوْثقْت به من الْحجّة لنفْسی علیْک لکیْلا تکون لک علّةٌ عنْد تسرّع نفْسک إلى هواها و أنا أسْأل اللّه بسعة رحْمته و عظیم قدْرته على إعْطاء کلّ رغْبةٍ أنْ یوفّقنی و إیّاک لما فیه رضاه من الْإقامة على الْعذْر الْواضح إلیْه و إلى خلْقه مع حسْن الثّناء فی الْعباد و جمیل الْأثر فی الْبلاد و تمام النّعْمة و تضْعیف الْکرامة و أنْ یخْتم لی و لک بالسّعادة و الشّهادة إنّا إلیْه راجعون و السّلام على رسول اللّه صلّى اللّه علیْه و آله و سلّم الطّیّبین الطّاهرین و سلّم تسْلیماً کثیراً و السّلام .
ترجمه:
این فرمانى است که بنده خدا امیر المؤمنین در پیمانش به مالک بن حارث اشتر زمانى که او را به فرمانروایى مصر برگزید دستور داد، تا مالیاتهاى آن را جمع کند، و با دشمنش جهاد نماید، و به اصلاح اهلش برخیزد، و شهرهایش را آباد سازد. او را فرمان مىدهد به تقواى الهى، و مقدم داشتن طاعت خدا، و پیروى آنچه را که خداوند در کتابش از واجبات و سنّتهاى خود امر فرموده، که کسى جز به پیروى آنها خوشبخت نمىشود، و جز به انکار و ضایع نمودن آنها بدبخت نمىگردد، و دیگر آنکه خداوند سبحان را به قلب و دست و زبانش یارى کند، زیرا خداوند یارى یارى کننده خود، و عزّت آن کس را که او را عزیز بدارد ضامن شده. او را دستور مىدهد که نفس را به وقت خواستههاى نابجا درهم شکند، و آن را به هنگام سرکشىها باز دارد، که نفس امر کننده به بدى است مگر خداوند رحم نماید. اى مالک، آگاه باش که تو را به شهرهایى روانه کردم که پیش از تو فرمانروایانى در آن به عدالت و ستم حکومت کردند، و مردم به وضع تو به همان صورت مىنگرند که توبه حاکمان پیش از خود مىنگریستهاى، و همان را در حق تو مىگویند که تو در باره حاکمان گذشته مصر مىگفتهاى، شایستگان را به ذکر خیرى که خداوند بر زبان بندگانش جارى مىکند مىتوان شناخت. پس باید محبوبترین اندوختهها در نزد تو عمل صالح باشد. بنا بر این بر هواهایت مسلط باش، نسبت به خود از آنچه بر تو حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل به خود انصاف دادن از خود است در رابطه با آنچه محبوب یا منفور انسان است. مهربانى و محبت و لطف به رعیت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانى، که رعیت بر دو گروهند: یا برادر دینى تواند، یا انسانهایى مانند تو، که خطاهایى از آنان سر مىزند، علل گناهى بر آنان عارض مىشود، و گناهانى از آنان به عمد یا اشتباه بروز مىکند، پس همان گونه که علاقه دارى خداوند بخشش و چشم پوشى را به تو عنایت نماید رعیت را مورد عفو و چشم پوشى قرار بده، چرا که تو از نظر قدرت برتر از آنانى، و آن که بر تو ولایت دارد بالاتر از تو مىباشد، و خداوند برتر از آن کسى که تو را والى مصر نموده، خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمایش قرار داده. خود را در موقف جنگ با خدا قرار مده، که تو را تحمّل کیفر او نیست، و از عفو و رحمتش بىنیاز نمىباشى. از گذشتى که از مردم کردهاى پشیمان مشو، و بر کیفرى که دادهاى شاد مباش، و به خشمى که راه بیرون رفتن از آن وجود دارد شتاب مکن، و فریاد مزن که من بر شما گماردهام، فرمان مىدهم باید اطاعت شوم، که این وضع موجب فساد دل، و کاهش و ضعف دین، و باعث نزدیک شدن زوال قدرت است. هرگاه حکومت براى تو خود بزرگ بینى و کبر به وجود آورد، به بزرگى سلطنت خداوند که فوق توست و قدرتى که بر تو دارد و تو را بر خودت آن قدرت و توانایى نیست نظر کن، که این نظر کبر و غرورت را مىنشاند، و تندى و شدت را از تو باز مىدارد، و عقل از دست رفته را به تو باز مىگرداند. از برابر داشتن خود با عظمت حق، و از تشبّه خود با جبروت خداوند بر حذر باش، که حضرت او هر گردنکشى را خوار، و هر متکبرى را بىارزش و پست مىکند. خدا و مردم را از جانب خود و خواص از خاندانت و کسانى از رعیتت که به او علاقه دارى انصاف ده، که اگر انصاف ندهى ستم کردهاى، و هر که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جاى بندگان ستمدیده خصم او مىباشد، و هر که خداوند خصم او باشد عذرش را باطل کند، و شخص ستمکار محارب با خداست تا وقتى که از ستم دست بردارد و توبه کند. چیزى در تغییر نعمت خدا، و سرعت دادن به عقوبت او قوىتر از ستمکارى نیست، که خداوند شنواى دعاى ستمدیدگان، و در کمین ستمکاران است. باید محبوبترین امور نزد تو میانهترینش در حق، و همگانىترینش در عدالت، و جامعترینش در خشنودى رعیت باشد، چرا که خشم عموم خشنودى خواص را بىنتیجه مىکند، و خشم خواص در برابر خشنودى عموم بىاثر است. و به وقت آسانى و رفاه احدى از رعیّت بر والى پر خرجتر، و زمان مشکلات کم یارى تر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته با اصرارتر، و زمان بخشش کم سپاستر، و وقت منع از عطا دیر عذر پذیرتر، و در حوادث روزگار بىصبرتر از خواص نیست. همانا ستون دین، و جمعیّت مسلمانان، و مهیا شدگان براى جنگ با دشمن توده مردمند، پس باید توجه و میل تو به آنان باشد. باید دورترین رعیّت تو از حریم تو، و در شدّت کینه تو نسبت به او کسى باشد که در حق مردم عیب جوتر است، زیرا در مردم عیوبى هست که والى در پوشاندن آن عیوب از همه کس سزاوارتر است، پس در رابطه با عیوبى که از مردم بر تو پنهان است کنجکاوى مکن، چرا که فقط در آنچه از عیوب مردم نزد تو معلوم است وظیفه اصلاح دارى، و نسبت به آنچه از عیوب رعیّت بر تو پنهان است خداوند داورى مىکند. پس تا مىتوانى عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند عیوب تو را که علاقه دارى از مردم پوشیده بماند. پرده پوشى کند. گره هر کینهاى که از مردم به دل دارى بگشاى، و رشته هر انتقامى را قطع کن، و در هر چه از دیگران برایت ثابت نشده خود را به غفلت زن، در باور کردن گفتار سخن چینان شتاب مکن، زیرا سخن چین خائن است گرچه خود را شبیه خیر خواهان نشان دهد. مشاوران در امور خود بخیل را وارد مشورت مکن که تو را از بخشش مانع گردد، و از تهیدستى مىترساند، و همچنین با بزدل و ترسو که تو را در اجراى برنامههایت سست مىنماید، و نه با طمع کار که حرص بر اندوختن و ستمگرى را در نظرت مىآراید، همانا بخل و ترس و حرص سرشتهایى جداى از هماند که جمع کننده آنها در انسان سوء ظن به خداوند است وزیران بدترین وزراى تو وزیرى است که پیش از تو وزیر اشرار بوده، و در گناهانشان شرکت داشته، چنین کسى نباید از محرمان تو باشد، که اینان یاران اهل گناه، و برادران اهل ستماند، البته در حالى که قدرت دارى جانشینى بهتر از آنان بیابى که در کشور دارى مانند آنان داراى رأى و کار دانى است، و بار سنگین گناهان آنان هم بر او نیست، از کسانى که اهل ستم را در ستمکارى و گناهکاران را در گناهشان یارى نکرده است. هزینه اینان بر تو سبکتر، و همکاریشان بهتر، و نسبت به تو در طریق عطوفت مایلتر، و الفتشان با بیگانه کمتر است. اینان را از خاصان خود در خلوتها و مجالس خویش قرار ده. و نیز باید از وزرایت برگزیدهترینشان نزد تو وزیرى باشد که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید، و نسبت به آنچه که خداوند براى اولیائش خوش ندارد کمتر تو را یارى دهد، گرچه این برنامه بر علیه میل تو به هر جا که خواهد برسد. به اهل پاکدامنى و صدق بپیوند، و آنان را آنچنان تعلیم ده که تو را زیاد تعریف نکنند، و بیهوده به کارى که انجام ندادهاى تو را شاد ننمایند، که تمجید فراوان ایجاد کبر و نخوت کند، و به گردنکشى نزدیک نماید نیکوکار و بدکار نیکوکار و بدکار در برابرت یکسان نباشند، که این کار نیکوکار را در انجام کار نیک بىرغبت، و بدکار را در بدى ترغیب مىکند، هر کدام را نسبت به کارشان پاداش بخش. آگاه باش که چیزى براى جلب خوشبینى حاکم بر رعیت بهتر از نیکى به آنان، و سبک کردن هزینه بر دوش ایشان، و اجبار نکردنشان به حقّى که حاکم بر آنان ندارد نیست. به صورتى باید رفتار کنى که خوش گمانى بر رعیتت را در کمک همه جانبه به حاکم فراهم آرى، که این خوش گمانى رنجى طولانى را از تو بر مىدارد، و به خوش گمانى تو کسى شایستهتر است که از تو احسان دیده، و به بد گمانیت کسى سزاوارتر است که از جانب تو به او ناراحتى رسیده روشها روشى را که بزرگان امت بر اساس آن رفتار کردهاند، و به سبب آن در میان مردم الفت برقرار شده، و اصلاح جامعه بر پایه آن بوده از بین مبر، و روشى را که به روشهاى گذشته ضرر مىزند به وجود نیاور، که پاداش و اجر براى کسى است که روشهاى درست را بر پا کرده، و گناه از بین بردن آن روشها بر گردن توست با دانشمندان در استوار ساختن آنچه صلاح کار شهرهایت بر آن است، و برپا داشتن آنچه مردم پیش از این به آن مستقیم شدهاند با دانشمندان و اندیشمندان زیاد گفتگو کن طبقات جامعه آگاه باش که مردم مملکت گروههاى مختلفند که هر گروه جز به گروه دیگر اصلاح نمىشود، و با داشتن گروهى از گروه دیگر بىنیازى نیست. اینان عبارتند از ارتش حق، و نویسندگان عمومى و خصوصى، و قاضیان عدل، و مأموران انصاف و مدارا، و اهل جزیه و مالیات از غیر مسلمان و مسلمان، و تاجران و صنعتگران، و طبقه پایین از نیازمندان و افتادگان. خداوند سهم هر یک از این طبقات را مقرر فرموده، و در کتابش یا سنّت پیامبرش صلّى اللّه علیه و آله عهدى محفوظ را بر حدّ و اندازه واجب آن نزد ما قرار داده است سپاهیان ارتش به اذن خداوند دژ مردم، و زینت حاکمان، و ارجمندى دین، و راههاى امنیتاند، که مردم بدون آنان برپاى نمانند. سپس نظام ارتش جز با مالیاتى که خداوند براى آنان قرار داده استوار نگردد، مالیاتى که به وسیله آن در جنگ با دشمن توانا مىشوند، و براى اصلاح زندگى خود به آن تکیه مىنمایند، و مایه رفع نیازمندیهاى آنان است. سپس کار ارتش و مالیات دهندگان استوار نگردد جز با گروه سوم که عبارتند از قضات و کارگزاران حکومت و منشیان حسابگر که قراردادها را محکم مىکنند، و آنچه را به سود رعیّت است جمع مىنمایند، و در امور خصوصى و عمومى بر آنان اعتماد مىشود. و کار اینان نیز به سامان نشود جز با تاجران و صنعتگران که آنچه براى مردم سودمند است فراهم مىآورند، و بازارها را به آن برپا مىدارند، و به کارهایى که به نفع مردم است دست مىزنند، کارهایى که از غیر ایشان ساخته نیست. سپس جمع نیازمند و از کار افتاده است که احسان و یارى ایشان لازم است. و براى هر کدام از این گروهها نزد خداوند گشایشى است، و براى هر یک از این طبقات به مقدارى که امور آنان را اصلاح نماید بر عهده والى حقّى است، و والى از اداى آنچه خداوند بر عهده او قرار داده بر نیاید جز با کوشش و یارى خواستن از خداوند، و مهیّا نمودن خود بر به کار گیرى حق و استقامت بر آن، چه اینکه بر او آسان باشد یا سخت. آن که پیش تو نسبت به خداوند و پیامبر و پیشوایت خیر خواهتر و پاک دامنتر و بردبارتر است او را به فرماندهى ارتشت انتخاب کن، از آنان که دیر به خشم آیند، و پوزش پذیرترند، و به ناتوانان مهربان، و در برابر زورمندان گردن فرازند، و از آنان که خشونت او را برنینگیزد، و ناتوانى وى را بر جاى ننشاند. با صاحبان مکارم و شرافت، و خانوادههاى شایسته و داراى سوابق نیکو پیوند برقرار کن، پس از آن با دلاور مردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار ساز، زیرا اینان جامع بزرگوارى، و شاخههایى از خوبى و احسانند. سپس از آنان چنان دلجویى کن که پدر و مادر از فرزندشان دلجویى مىنمایند، و نباید چیزى که آنان را به وسیله آن نیرومند مىسازى در دیدهات بزرگ آید، و لطفى که نسبت به ایشان متعهد شدهاى کوچک شمارى گر چه کوچک باشد، زیرا لطف تو آنان را نسبت به تو خیر خواه و خوش گمان مىنماید. از بررسى امور ناچیز آنان به امید بررسى کارهاى بزرگشان چشم مپوش، که نیکى اندک تو جایى دارد که از آن بهرهمند مىگردند، و براى احسان بزرگ تو نیز موقفى است که از آن بىنیاز نیستند. و باید برگزیدهترین سران سپاهت نزد تو کسى باشد که در کمک به سپاهیان مواسات را رعایت نماید، و از توانگرى خود به آنان احسان کند به اندازهاى که بتواند سپاهیان و خانوادههاى آنان را که از خود به جاى نهادهاند اداره نماید، تا اندیشه آنان در جنگ با دشمن یک اندیشه باشد، چرا که عنایت تو نسبت به آنان دلهایشان را متوجه تو مىگرداند. برترین چیزى که موجب چشم روشنى زمامداران مىشود برقرارى عدالت در شهرها، و ظهور دوستى و محبت رعیت است. و دوستى رعیت آشکار نشود مگر به سلامت دل آنان، و خیر خواهى ایشان درست و راست نگردد جز آنکه زمامداران خود را حمایت نمایند، و حکومت حاکمان را بر خود سنگین نشمارند، و توقع به پایان رسیدن زمان حکومتشان را نداشته باشند. پس آرزوهاى رعیّت را بر آور، و نیکو ستودن آنان را پیوسته دار، و رنج و زحمت و کوشش و ابتلاى صاحبان فعالیت را در نظر داشته باش، چه اینکه بسیار یاد کردن کارهاى خوب دلیر را به هیجان آورده، و ترسو را به کوش وامىدارد ان شاء اللّه. سپس کوشش هر یک از آنان را به دقّت بشناس، و زحمت کسى را به دیگرى نسبت مده، و در اجر و مزدش به اندازه رنجى که برده کوتاهى مکن، و مقام کسى باعث نشود که کوشش اندکش را بزرگ شمارى، و معمولى بودن شخص علت نگردد که کار بزرگش را اندک دانى رجوع به کتاب و سنّت جایى که کارها بر تو مشکل شود و در امورى که برایت شبهه حاصل گردد حلّ آن را به خدا و پیامبرش ارجاع ده، که خداوند به مردمى که هدایتشان را علاقه داشته فرموده: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا و پیامبر و اولى الامر از خودتان را اطاعت کنید، و اگر در برنامهاى اختلاف کردید حکمش را به خدا و رسول باز گردانید». باز گردان به خدا قبول آیات محکم او، و ارجاع به رسول پذیرفتن سنّت اوست که جمع کننده همگان بر یک رأى است و پراکنده نیست قاضیان براى قضاوت بین مردم برترین شخص نزد خودت را انتخاب کن، کسى که امور قضاوت او را دچار تنگنا نکند، و بر خورد مدعیان پرونده وى را گرفتار لجبازى ننماید، و در خطا پافشارى نورزد، و هنگام شناخت حق از باز گشت به آن درنماند، و درونش به طمع میل نکند، و در رسیدن به حقیقت مقصود به اندک فهم اکتفا ننماید، و درنگش در شبهات از همه بیشتر باشد، و دلایل را بیش از همه به کار گیرد، و از رفت و آمد نزاع کنندگان کمتر ملول شود، و در کشف امور از همه شکیباتر، و در وقت روشن شدن حکم از همه قاطع تر باشد، کسى که ستایش مردم او را دچار خود بینى نکند، و تمجید و تعریف او را به تعریف کننده مایل ننماید، که آراستگان به این صفات در جامعه اندکند. قضاوت قاضى را هر چه بیشتر بررسى کن، و در پرداخت مال به او گشاده دست باش آن مقدار که نیازش را بر طرف کند، و احتیاجش به مردم کم شود، و آنچنان مقامش را نزد خود بالا بر که از نزدیکانت احدى در نفوذ به او طمع ننماید، تا از ضایع شدنش به توسط مردم نزد تو در امان بماند. در زمینه انتخاب قاضى از هر جهت دقت کن دقّتى بلیغ و رسا، که این دین اسیر دست اشرار بود، در آن به هوا و هوس عمل مىکردند، و وسیله دنیا طلبى آنان بود رسیدگى به کار کارگزاران سپس در امور کارگزاران حکومتت دقت کن و آنان را پس از آزمایش به کار گیر، از راه هوا و هوس و خود رأیى آنان را به کار گردانى مگمار، زیرا هوا و هوس و خود رأیى جامع همه شعبههاى ستم و خیانت است. از عمّال حکومت کسانى را انتخاب کن که اهل تجربه و حیاءاند، و از خانوادههاى شایسته و در اسلام پیش قدم ترند، چرا که اخلاق آنان کریمانهتر، و خانواده ایشان سالمتر، و مردمى کم طمعتر، و در ارزیابى عواقب امور دقیقترند. سپس جیره آنان را فراوان ده، زیرا این برنامه براى آنان در اصلاح وجودشان قوّت است، و از خیانت در آنچه زیر دست آنان مىباشد بىنیاز کننده است، و اگر از فرمانت سر بر تابند و یا در امانت خیانت کنند بر آنان حجّت است. به کارهایشان رسیدگى کن، و جاسوسانى از اهل راستى و وفا بر آنان بگمار، زیرا بازرسى پنهانى تو از کارهاى آنان سبب امانت دارى ایشان و مداراى با رعیّت است. از یاران و یاوران بر حذر باش، اگر یکى از آنان دست به خیانت دراز کند و مأموران مخفى تو بالاتفاق خیانتش را گزارش نمایند اکتفاى به همین گزارش تو را بس باشد، و او را به جرم خیانت کیفر بدنى بده، و وى را به اندازه عمل ناپسندش عقوبت کن، و سپس او را به مرحله ذلّت و خوارى به نشان، و داغ خیانت را بر او بگذار، و گردن بند عار و بد نامى را به گردنش بینداز مالیات در مسأله مالیات به صورتى که اصلاح مالیات دهندگان در آن است رسیدگى کن، چه اینکه صلاح و بهبودى مالیات و مالیات دهندگان صلاح دیگران است، و براى دیگران آسایش جز با بهبودى آنان وجود ندارد چرا که تمام مردم جیره خوار مالیات و پرداخت کنندگان آن هستند. باید اندیشهات در آبادى زمین از تدبیرت در جمعآورى مالیات بیشتر باشد، زیرا مالیات جز با آباد کردن زمین به دست نمىآید، و هر کس بخواهد منهاى آباد نمودن مالیات بگیرد شهرها را خراب کرده، و بندگان خدا را به هلاکت انداخته، و حکومتش جز اندک زمانى نماند. اگر مالیات دهندگان از سنگینى مالیات، یا بر خورد به آفات، یا خشک شدن چشمهها، یا کمى باران، یا تغییر زمین بر اثر آب گرفتگى، یا بى آبى شکایت کنند مالیات را به اندازهاى که اوضاع آنان بهبود یابد تخفیف ده، و این تخفیف خرجى آنان بر تو سنگین نیاید، زیرا تخفیف تو ذخیرهاى است که با آباد کردن شهرهاى تو و آرایش حکومتت به تو باز مىگردانند، علاوه ستایش مردم را به خود جلب نموده، و شادمان هستى که سفره عدالت را در بین آنان گستردهاى، در حالى که با قوت بخشیدن به آنان به وسیله ذخیرهاى که در تخفیف مالیات نزد ایشان نهادهاى مىتوانى بر آنان اعتماد کنى، و با عدالت و مهربانیت که آنان را به آن عادت دادهاى بر آنان مطمئن باشى، چه بسا گرفتاریهایى که پیش آید که پس از نیکى به مالیات دهندگان اگر حلّ آن را به آنان واگذارى با طیب خاطر بپذیرند، چه اینکه بر مملکت آباد آنچه را بار کنى تحمّل کشیدنش را دارد، و علّت خرابى زمین بىچیزى و تنگدستى اهل آن زمین است، و فقر و ندارى آنان ناشى از زراندوزى والیان، و بدگمانى آنان به بقاء حکومت، و کم بهره گیرى آنان از عبرتها و پندهاست کاتبان سپس در حال نویسندگان و منشیان حکومت دقّت کن، و امورت را به بهترین آنها بسپار، نامههایت را که در بر دارنده امور محرمانه است به آنان که در تمام خوبیهاى اخلاق از دیگران جامع ترند بسپار، کسى که پست و مقام او را مست نکند و منزلتش باعث جرأت او در مخالفت با تو در جمع حاضران نگردد، و غفلتش سبب کوتاهى در رساندن نامههاى کار گزارانت به تو، و گرفتن جوابهاى صحیح آن نامهها از تو نشود، و در آنچه براى تو مىستاند و یا از جانب تو مىدهد فروگذارى ننماید، و پیمان و قراردادى که براى تو مىبندد سست نبندد، و از به هم زدن قراردادى که به زیان تو منعقد شده ناتوان نماند، به مرتبه و اندازهاش جاهل نباشد تا در امور به اندازه مقام خود وارد گردد، که جاهل به مقام خویش به مقام دیگران جاهلتر است. انتخاب منشیان به فراست و اعتماد و خوش گمانى خودت نباشد، چرا که مردان براى جلب نظر حاکمان خود را به ظاهر سازى و خوش خدمتى مىشناسانند، در حالى که پشت پرده این ظاهر سازى خبرى از خیر خواهى و امانت دارى نیست، بلکه آنان را به کارهایى که براى نیکان پیش از تو انجام دادهاند امتحان کن، پس به آن شخص روى آر که در میان مردم اثرش نیکوتر، و در امانت دارى معروفتر است، که این برنامه نشانه خیرخواهى تو براى خدا و براى کسى است که عهده دار کار اویى. براى هر کارى از کارهایت رئیسى از منشیان قرار ده، که بزرگى امور او را عاجز نکند، و کثرت کارها پریشانش نسازد. چنانچه در منشیانت عیبى باشد و تو از آن بىخبر بمانى مسئول آن هستى تاجران و صنعتگران در باره تاجران و صنعتگران پذیراى سفارش باش، و نسبت به آنان سفارش به نیکى کن، بدون فرق بین آنان که در یک جا مقیمند، و آنان که با مال خود در رفت و آمدند، و آنان که با هنر دست خود در پى کسب و سودند، چه اینکه اینان مایههاى منافع، و اسباب راحت جامعه، و جلب کننده سودها از مکانهاى دور دست، در بیابان و دریا، و زمین هموار و ناهموار منطقه حکومت تواند، از مناطقى که مردم در آن جمع نمىشوند، و به رفت و آمد در آنها جرأت نمىکنند، اینان اهل سلامتاند که از ضرر آنان بیمى نیست، و اهل صلح و مسالمتاند که ترسى از بدى و آسیب آنان وجود ندارد. از آنان که در منطقه حکومت تو به سر مىبرند و آنان که در گوشه و کنار شهرهایت هستند کنجکاوى کن، ولى روشن باش که با همه آنچه تذکر دادم در میان ایشان گروهى تنگ نظر و بخیل به شکلى قبیح و زشت، و مردمى محتکر، و نرخ گذارانى به دلخواه در امر خرید و فروش وجود دارد، که در این وضع زیان جامعه و عیب و ننگ زمامداران است. پس از احتکار جلوگیرى کن که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن را منع فرمود. داد و ستد باید آسان باشد، و بر موازین عدالت صورت گیرد، و به نرخى معامله شود که به فروشنده و خریدار اجحاف نشود. هرگاه کسى پس از نهى تو دست به احتکار زد او را مجازات کن ولى در مجازاتش از زیاده روى بپرهیز طبقه پایین جامعه خدا را خدا را در طبقه پایین اجتماع، از آنان که راه چاره ندارند، و از کار افتادگان و نیازمندان و دچارشدگان به زیان و سختى و صاحبان امراضى که از پا در آمدهاند، در میان اینان کسانى هستند که روى سؤال و اظهار حاجت دارند و کسانى که عفت نفسشان مانع از سؤال است. بنا بر این آنچه را که خداوند در مورد آنان از حفظ حقوق از تو خواسته به حفظ آن پرداز، نصیبى از بیت المال که در اختیار توست، و سهمى از غلّات خالصه جات اسلامى را در هر منطقه براى آنان قرار ده، که براى دورترین آنها همان سهمى است که براى نزدیکترین آنان است، در هر صورت رعایت حق هر یک از آنان از تو خواسته شده، پس نشاط و فرو رفتن در نعمت تو را از توجه به آنان باز ندارد، چه اینکه از بىتوجهى به امور کوچک آنان به بهانه پرداختن به کارهاى زیاد و مهم معذور نیستى، از اندیشهات در امور ایشان دریغ مکن، و رخ از آنان برمتاب، نسبت به امور نیازمندان و محتاجانى که به تو دسترسى ندارند، از آنان که دیدهها خوارشان مىشمارد، و مردم تحقیرشان مىکنند کنجکاوى کن، براى به عهده گرفتن امور اینان انسانى مورد اعتماد خود را که خدا ترس و فروتن است مهیّا کن، تا وضع آنان را به تو خبر دهد. سپس با آنان به صورتى عمل کن که به وقت لقاء حق عذرت پذیرفته شود، زیرا اینان در میان رعیت از همه به دادگرى و انصاف نیازمندترند، و در اداى حق همگان باید چنان باشى که عذرت نزد خداوند قبول شود. به اوضاع یتیمان و سالخوردگان که راه چارهاى ندارند، و خود را در معرض سؤال از مردم قرار ندادهاند رسیدگى کن. آنچه سفارش کردم بر حاکمان سنگین است، البته همه حق سنگین است، و گاهى خداوند آن را بر اقوامى سبک مىکند که خواهان عاقبت به خیرى هستند، و خود را به صبر و استقامت واداشته، و به صدق آنچه خداوند به آن وعده داده اعتماد کردهاند ملاقات با نیازمندان از جانب خود وقتى را براى آنان که به شخص تو نیازمندند قرار ده و در آن وقت وجود خود را براى آنان از هر کارى فارغ کن، و جلوست براى آنان در مجلس عمومى باشد، و براى خداوندى که تو را آفریده تواضع کن، و لشگریان و یاران از پاسبانان و محافظان خود را از این مجلس برکنار دار، تا سخنگوى نیازمندان بدون ترس و نگرانى و لکنت و تردید با تو سخن بگوید، که من بارها از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: «امتى به پاکى و قداست نرسد مگر اینکه حق ناتوان را از قدرتمند با صراحت و روانى کلام بگیرد». آن گاه خشونت و درست حرف نزدن آنان را تحمل کن، تنگ خویى و غرور و خودپسندى نسبت به آنان را از خود دور کن تا خداوند جوانب رحمتش را بر تو بگشاید، و ثواب طاعتش را بر تو واجب کند. آنچه عطا مىکنى به خوشرویى عطا کن، و خوددارى از عطا را با مهربانى و عذر همراه نما. قسمتى از امور است که باید خودت به انجام آنها بر خیزى، از جمله پاسخ دادن به کارگزاران دولت آنجا که منشیانت از پاسخ گویى ناتوانند. و نیز جواب دادن به حاجات و مطالب مردم در همان روزى که حاجاتشان به تو مىرسد و پاسخش همکارانت را تنگدل و ناراحت مىکند. برنامه هر روز را در همان روز انجام ده، زیرا هر روز را کارى مخصوص به همان روز است. بهترین اوقات و با عظمتترین ساعات را براى خود در آنچه بین تو و خداوند است اختصاص ده، هر چند همه کارها در تمام اوقات براى خداست اگر نیّت صحیح باشد، و رعیّت از آن کارها روى آسایش ببیند توجه به واجبات الهى و باید در خصوص آنچه به آن دینت را براى خدا خالص مىکنى اقامه واجبات باشد واجباتى که مخصوص به خداوند است، روى این ملاک از بدنت در شب و روز در اختیار خداوند قرار بده، و از آنچه موجب قرب تو به خداوند مىشود به نحو کامل و بدون کم و کاست انجام ده، گر چه هر گونه صدمه و فرسایشى به بدنت وارد آید. چون با مردم به نماز جماعت بایستى نه چنان نماز بگزار که مردم را رمیده کنى نه به آن صورت که نماز را ضایع نمایى، که در میان مردم هم بیمار وجود دارد و هم کسى که حاجتى دارد و باید به دنبال آن برود. من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگام سفرى که مرا به یمن فرستاد پرسیدم: با مردم چگونه نماز بگزارم فرمود: «با آنان نمازى بخوان مانند نماز ناتوانترین آنان، و به مردم مؤمن مهربان باش» در میان مردم اما بعد از این، پنهان ماندنت را از رعیت طولانى مکن، که در پرده ماندن حاکم شعبهاى است از تنگ خویى و کم اطلاعى به امور. و پنهان ماندن حاکم از رعیت حاکمان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز مىدارد، بر این اساس کار بزرگ پیش آنان کوچک و کار کوچک بزرگ جلوه مىکند، زیبا زشت گردد و زشت زیبا شود، و حق به باطل آمیخته مىگردد. زمامدار انسانى است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند نخواهد دانست، و حق را هم نشانهاى نیست که به وسیله آن انواع راستى از دروغ شناخته شود، و تو یکى از دو مردى: یا انسانى هستى که وجودت به بخشیدن در راه خدا سخاوتمند است، پس نسبت به حق مردم واجبى که باید عطا کنى یا کار نیکى که باید ادا نمایى علّت روى نشان ندادنت به رعیت چیست یا انسانى هستى مبتلا به بخل، که در این صورت زود باشد که مردم دست درخواستشان را از تو باز دارند آن گاه که از عطا و بخششت نا امید گردند. با اینکه بیشترین حاجات مردم از تو چیزى است که برایت زحمت و رنجى ندارد، از قبیل شکایت از ستمى، یا درخواست انصاف در خرید و فروشى. سپس والیان را نزدیکانى است که آنان را خوى خود خواهى و دست درازى به مال مردم، و کمى انصاف در داد و ستد است، به جدا کردن اسباب و وسایل این حالات ماده و ریشه آنان را قطع کن. به هیچ یک از اطرافیان و اقوام خود زمینى از اقطاع مسلمین واگذار مکن. نباید در تو طمع ورزد کسى به گرفتن مزرعهاى که در آبشخور آن به همسایه زیان رساند، یا کارى که باید با شرکت به سامان رسد مشقّت کار مشترک را به همسایگان تحمیل کند، در آن صورت سودش براى آن طمع کاران و عیب و زشتى آن در دنیا و آخرت بر عهده تو خواهد بود. حق را نسبت به هر که لازم است از نزدیک و دور رعایت کن، و در این زمینه شکیبا و مزد خواه از خدا باش، گر چه این برنامه به زیان نزدیکان و خاصانت باشد، و در این مورد نسبت آنچه بر تو گران است جویاى عاقبتش باش، که سر انجام رعایت حق پسندیده و نیکوست. هرگاه رعیت گمان ستمى بر تو ببرد آشکارا عذرت را به آنان ارائه کن، و به اظهار عذر گمانهاى آنان را از خود بگردان، چرا که اظهار عذر موجب عادت دادن نفس به اخلاق حسنه، و مهربانى و نرمى نسبت به رعیت است، و این عذر خواهى تو را به خواستهات در واداشتن رعیت به حق مىرساند صلح از صلحى که دشمنت به آن دعوت مىکند و خشنودى خدا در آن است روى مگردان، زیرا صلح موجب آسایش لشگریان، و آسودگى خاطر آنها، و امنیت شهرهاى توست. ولى پس از صلح به کلى از دشمن حذر کن، چه بسا که دشمن براى غافلگیر کردن تن به صلح دهد. در این زمینه طریق احتیاط گیر، و به راه خوش گمانى قدم مگذار. اگر بین خود و دشمنت قراردادى بستى، یا از جانب خود به او لباس امان پوشاندى، به قراردادت وفا کن، و امان دادنت را به امانت رعایت نما، و خود را سپر تعهدات خود قرار ده، زیرا مردم بر چیزى از واجبات الهى چون بزرگ شمردن وفاى به پیمان- با همه هواهاى گوناگون و اختلاف آرایى که دارند- اتفاق ندارند. مشرکین هم علاوه بر مسلمین وفاى بر عهد را بر خود لازم مىدانستند، چرا که عواقب زشت پیمان شکنى را آزموده بودند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى خیانت نورز، و پیمان خود را مشکن، و دشمنت را گول مزن، که بر خداوند جز نادان بدبخت گستاخى نکند، خداوند عهد و پیمانش را امان قرار داده و رعایت آن را از باب رحمتش بر عهده همه بندگان گذاشته، عهد و پیمان حریم امنى است تا در استوارى آن بیاسایند، و همگان به پناه آن روند. بنا بر این در عهد و پیمان خیانت و فریب و مکر روا نیست. عهد و پیمانى برقرار مکن که در آن راه تأویل و بهانه و توریه و فریب باز باشد، و پس از تأکید و استوار نمودن عهد و پیمان گفتار توریه مانند و دو پهلو به کار مبر، و نباید در تنگنا افتادنت به خاطر اینکه عهد و پیمان خدا براى تو الزام آور شده تو را به فسخ آن به طور نامشروع بکشاند، چرا که صبر تو در تنگناى عهد و پیمان که امید گشایش و برترى عاقبتش را دارى بهتر است از خیانتى که از مجازاتش ترسانى، و نیکوتر است از اینکه از جانب حق مورد بازخواست واقع گردى، به صورتى که نتوانى در دنیا و آخرت از خداوند در خواست بخشش کنى پرهیز از خونریزى از ریختن خون به ناحق بر حذر باش، زیرا چیزى در نزدیک ساختن انتقام حق، و عظمت مجازات، و از بین رفتن نعمت و پایان گرفتن زمان حکومت به مانند خون به ناحق ریختن نیست. خداوند در قیامت اول چیزى که بین مردم حکم مىکند در رابطه با خونهایى است که به ناحق ریختهاند. پس حکومت را به ریختن خون حرام تقویت مکن، که ریختن خون حرام قدرت را به سستى کشاند، بلکه حکومت را ساقط نموده و به دیگرى انتقال دهد. براى تو در قتل عمد نزد خدا و نزد من عذرى نیست، چرا که کیفر قتل عمد کشتن قاتل است. و اگر دچار اشتباه شدى، و تازیانه یا شمشیر یا دستت در کیفر دادن از حد بیرون رفت- چه اینکه در مشت زدن و بالاتر از آن بیم قتل است- مبادا نخوت حکومت تو را از پرداخت خون بها به خاندان مقتول مانع گردد سفارشات گوناگون از خودپسندى و تکیه بر آنچه تو را آلوده به خود پسندى کند، و از علاقه به ستایش و تعریف مردم برحذر باش، زیرا این حالات از مطمئنترین فرصتهاى شیطان در نظر اوست تا نیکى نیکوکاران را نابود کند. بپرهیز از اینکه احسانت را بر رعیّت منّت گذارى، یا کرده خود را بیش از آنچه هست بزرگ شمارى، یا به رعیّت وعدهاى دهى و خلاف آن را به جا آورى، چرا که منّت موجب بطلان احسان، و کار را بیش از آنچه هست پنداشتن باعث از بین بردن نور حق در قلب، و خلف وعده سبب خشم خدا و مردم است، خداوند بزرگ فرموده: «این باعث خشم بزرگ خداست که بگویید و انجام ندهید». از عجله در کارهایى که وقتش نرسیده، یا سهل انگارى در امورى که انجامش ممکن شده، یا لجبازى در چیزى که نامعلوم است، یا سستى در آنچه که روشن است بر حذر باش. هر چیزى را در جاى خودش بگذار، و هر کارى را به موقع خودش انجام ده. از اینکه چیزى را به خود اختصاص دهى در حالى که همه مردم در آن مساوى هستند بپرهیز، و از غفلت در آنچه که توجه تو به آن ضرورى است و براى همگان معلوم است بر حذر باش، زیرا آنچه را به خود اختصاص دادهاى از تو به نفع دیگران مىگیرند، و در اندک زمانى پرده از روى کارهایت برداشته مىشود، و داد مظلوم را از تو بستانند. خشم و شدّت و غضب و سرکشى و قدرت و تیزى زبانت را در اختیار گیر، و از تمام این امور به باز داشتن خود از شتاب در انتقام، و تأخیر انداختن حمله و سطوت خود را حفظ کن، تا خشمت آرام گردد و عنان اختیارت را مالک شوى، و هرگز حاکم و مسلط بر خود نخواهى شد تا اینکه بسیار به یاد بازگشت به خداوند افتى. بر تو واجب است که به یاد حکومتهاى عدل پیش از خود باشى، و نیز لازم است که به روشهاى خوب، یا اثرى که از پیامبرمان صلّى اللّه علیه و آله رسیده یا فریضهاى که در کتاب خداوند است توجه نمایى، پس به آنچه که دیدى ما بر اساس آن عمل کردیم اقتدا نمایى، و در دنبال کردن آنچه که در این عهد نامه برایت مقرر کردم و به وسیله آن حجت را بر تو تمام نمودم کوشش کنى، تا براى تو به هنگام شتاب نفس به سوى هوا و هوس بهانه و عذرى نباشد. جز خداى بزرگ هرگز احدى نگاهدارنده از بدى، و توفیق دهنده به خیر و خوبى نیست، و از جمله چیزهایى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در وصایایش به من سفارش نمود ترغیب بر نماز و زکات و مهربانى بر غلامانتان بود، و من سفارش حضرت را پایان عهدى که براى تو نوشتم قرار مىدهم، و کسى را حول و قوّتى جز به خداى بزرگ نیست قسمتى از این پیمان که پایان آن مىباشد من از خداوند با رحمت فراگیرش، و بزرگى قدرتش بر انجام هر گونه درخواست مسئلت مىنمایم من و تو را به آنچه رضاى او در آن است، از معذور بودن نزد خودش و مخلوقش، به همراه ثناى نیک در بین بندگانش، و آثار زیبا در شهرهایش، و تمام نعمت و فزونى کرامت توفیق دهد، و پایان زندگى من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد، همه ما به سوى او باز مىگردیم. و سلام و درود بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و بر اهل پاکیزه و پاکش باد. و السلام
چرا امروز جنگ نرم علیه ما این قدر سخت است؟ علّت، این است که ما قوی شدهایم؛ ما قوی شدهایم. امروز جبههی حق از لحاظ زیرساختها، از لحاظ امکانات قوی شده. امروز چالش دشمن با جبههی حق آسان نیست، کار دشواری است؛ لذاست که به جنگ نرم متوسّل میشوند و همهی تلاش خودشان را میکنند که ذهنیّات را خراب کنند؛ این به خاطر قدرت و قوّت ما است... خب حالا چه کار کنیم در مقابل این حرکت دشمن؟ جهاد تبیین؛ همین که شماها هم در بیاناتتان در این دو روز، مکرّر گفتید؛ بنده هم قبلاً چند بار تا حالا تکرار کردهام و بحث جهاد تبیین را گفتهام. خب حالا چرا میگوییم جهاد، جهاد تبیین؟ این گرفته شده است از کلام امیرالمؤمنین (علیه السّلام)؛ امیرالمؤمنین در آن وصیّت معروف خودشان به حسنین (علیهما السّلام) ــ که خطاب به آنها است، منتها میفرمایند «و من بلغه کتابی»؛ یعنی بنده و شما هم مخاطب این وصیّت هستیم ــ از جملهی چیزهایی که میفرمایند [این است]: «و الله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله»؛ جهاد با السنة. حالا خوشبختانه [از میان] ملّت ما، کسانی که میتوانستند، وارد بودند، با اموالشان، با انفسشان جهاد کردند؛ الان هم دارند جهاد میکنند؛ با السنه هم باید جهاد کرد که کسانی در این بخش هم میتوانند واقعاً فعّال باشند و جهاد کنند.
خب حالا در زمینهی جهاد تبیین ما صحبتهای متعدّدی کردهایم؛ من چند نکته را در این زمینه امروز عرض میکنم که شاید قبلاً اینها را عرض نکردم: یک نکته که زودتر از همه باید این را عرض بکنم، این است که شنیدم در مجلس یک بودجهی سنگینی برای جهاد تبیین در نظر گرفتهاند؛ بنده خیلی سازگار نیستم با این جور سبک در برخورد. ما سالها است که با دستگاهها و با بودجهها و با اینها مواجهیم دیگر. تجربهی بنده میگوید که بودجههای بینام و نشانی از این قبیل غالباً هدر میرود و به نتیجه نمیرسد. یک بودجهی سنگینی را مجلس میگذارد که البتّه من به مسئولینی که این بودجه مثلاً باید به دست آنها برسد اعتماد دارم! این را به شما عرض بکنم، به هیچ وجه به آن مسئولین من بیاعتماد نیستم؛ چه در وزارت ارشاد، چه در سازمان تبلیغات و امثال اینها؛ به اینها اعتماد داریم؛ مردمان مؤمن و سالمیاند، لکن طبیعت این کار یک طبیعت غلطی است که یک بودجهی سنگینی را بگذارند به عنوان جهاد تبیین که حالا البتّه امیدواریم که این آقایان توجّه کنند. خلاصه بنده موافق نیستم؛ بنده به عنوان کسی که به جهاد تبیین خیلی هم اهمّیّت میدهم، با این جور بودجه گذاشتن و با این جور خرج کردن توافقی ندارم. این [یک] نکته.
نکتهی دوّم این است که در جنگهای سخت با سلاحهای قدیمی دیگر نمیشود جنگید. امروز با شمشیر و با نیزه و با این چیزها، نمیشود به جنگ توپ و موشک و مانند اینها رفت. در جهاد تبیین هم همین جور است؛ با شیوههای قدیمی [نمیشود کار کرد]. البتّه بعضی از شیوههای قدیمی جایگزین ندارد، مثل منبر، مثل مدّاحی؛ اینها قدیمی است امّا اینها جایگزین ندارد؛ اینها همچنان اثرگذار است و هیچ چیز دیگری جای اینها را نمیگیرد، لکن از لحاظ ابزارهای گوناگون بایستی بهروز حرکت کرد. البتّه ما امروز در این زمینه سلاحهای سختافزاریمان خوب است؛ یعنی بخش فضای مجازی و امثال اینها بالاخره فعّالند و کار میکنند و اگر چه فضای مجازی مشکلاتی دارد ــ که انشاءالله جناب آقای رئیسی و دوستانشان باید همّت کنند و هر چه زودتر باید این مشکلات برطرف بشود ــ لکن به هر حال در دسترس است؛ کارهایی که بایستی انجام بگیرد، از لحاظ سختافزاری در دسترس است؛ مهم بخش نرمافزاری قضیّه است. سلاح تبیین یک بخش نرمافزاری مهمّی دارد؛ در اینجا بایستی نوآوری صورت بگیرد، بایستی سخن نو گفته بشود و شیوهی نو در بیان ذکر بشود.
و به نظر من امروز آن چیزی که میتواند به بهترین وجهی به صورت یک سلاح مؤثّری عمل کند، تبیین مفاهیم عالی اسلامی است در زمینههای مختلف. ما در زمینهی مسائل معرفتی، مسائل معارفی، حرفهای نگفته زیاد داریم؛ حرفهای قابل گفتنی که برای دنیا جذّاب و شیرین است، زیاد داریم. در زمینهی مسائل مربوط به سبک زندگی اسلامی، ما خیلی حرف نگفته داریم. فرض کنید حالا یک قلم، بحث محیط زیست است، یک قلم بحث معاملهی با حیوانات است، یک قلم بحث خانواده است؛ اینها سبک زندگی است دیگر. در همهی اینها اسلام حرفهای جذّاب دارد؛ معارف اسلامیای که اینها را میشود از درون متون اسلامی تخلیص کرد و تجرید کرد و در اختیار همه گذاشت.
یا در زمینهی آئین حکمرانی اسلامی؛ یکی از موضوعاتی که بسیار مهم است و میتوان این را مطرح کرد، مسئلهی حکمرانی اسلامی است. حکمرانی در منطق اسلام از بن و بنیاد با حکمرانیهای رایج جهان متفاوت است؛ نه شبیه سلطنت است، نه شبیه ریاستجمهوریهای امروز دنیا است، نه شبیه فرماندهیها است، نه شبیه رؤسای کودتاگر است؛ شبیه هیچ کدام از اینها نیست؛ یک چیز خاصّی است متّکی به مبانی معنوی. سبک حکمرانی اسلامی این است: مردمی بودن، دینی بودن، اعتقادی بودن، اشرافی نبودن، مسرف نبودن، ظالم نبودن؛ نه ظالم [و نه مظلوم]: لا اظلمنّ و انت مطیقٌ للدّفع عنّی و لا اظلمنّ و انت القادر على القبض منّی. در این دعاهای صحیفهی سجّادیّه [هست]؛ اینها هر کلمهکلمهاش مبانی مهمّ معرفتی است؛ اینها چیزهایی است که سلاحهای جدید ما است، باید از اینها استفاده کرد.
نکتهی سوّمی که در باب جهاد تبیین عرض میکنیم، این است که بایستی در جهاد تبیین، راه پیشرفت و تعالی مادّی ملّت از بیراههها و کجراههها جدا بشود؛ یکی از مسائل مهم این است. ما یک روزی سالها پیش در خطبهی نماز جمعه گفتیم «خودیها و غیر خودیها»، جنجال شد که «چرا تقسیم میکنید به خودی و غیر خودی»، در حالی که همان حضراتی که این مسئله را مطرح میکردند، بارها و بارها خودشان خودی و غیر خودی را در مسائل گوناگون اعمال کردند. بحث «خودی و غیر خودی» یک بحث اساسی است؛ نه خودی به معنای خویشاوند یا هممسلک یا همحزب یا همفکر در مسائل گروه؛ نه، خودی در اعتقاد به راه اسلام، در اعتقاد به نظر قرآن، در اعتقاد به ایمان اسلامی و حرکت عظیم جمهوری اسلامی که این همه برای آن هزینه شده. این مهم است؛ این راه صحیح از کجراهه و بیراهه بایستی جدا بشود، روشن بشود؛ در جهاد تبیین، این معنا مهم است.
و نکتهی پایانی در باب جهاد تبیین این است ــ که این تحذیر خود ما است، تهدید خود ما است ــ که بدانیم که اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیلهی هوسرانی و شهوترانی خودشان قرار خواهند داد؛ یعنی اگر من و شما کارمان را درست انجام ندهیم، آن که برایش صرفاً دنیا مطرح است ــ دنیای شخص خودش، یعنی هوسهای خودش، آرزوهای خودش، خواستههای شخصی خودش ــ حتّی دین را هم در خدمت خواهد گرفت. این جمله در نامهی معروف امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به جناب مالک اشتر است. حضرت شرح میدهند که کسانی را انتخاب کن که این خصوصیّات را داشته باشد؛ [به طور] مفصّل خصوصیّاتی را ذکر میکنند، میگویند اینها را برای همکاری خودت انتخاب کن؛ بعد که آن خصوصیّات را بیان میکنند میفرمایند: فانظر فی ذٰلک نظراً بلیغا؛ با دقّت نگاه کن، با دقّت نظر کن؛ فانّ هٰذا الدّین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار. عجیب است! این را امیرالمؤمنین به مالک اشتر میگوید؛ یعنی بیست و چند سال بعد از رحلت پیغمبر؛ این اشارهی به همین تسلّط بنیامیّه و عناصر آنچنانی است دیگر؛ آن کسانی که نماز صبح را چهار رکعت یا شش رکعت میخواندند، بعد هم میگفتند که حالمان خوب است، خوش است، اگر بخواهید، بیشتر هم برایتان میخوانیم. فانّ هٰذا الدّین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه با لهوىٰ و تطلب به الدّنیا؛ دین را وسیلهی به دست آوردن دنیا و اطفاء شهوات خودشان قرار بدهند. به خدای متعال پناه میبریم از اینکه در این دامهای سخت شیطان قرار بگیریم؛ چه خودمان، چه مردممان. و امیدواریم که از این حرفهایی که زدیم، انشاءالله خودمان در درجهی اوّل متّعظ بشویم؛ بعد هم این حرفها اثر کند.۱۴۰۰/۱۲/۱۹
لینک ثابت
کوشش جوان دانشپژوه، چه در دانشگاه، چه در حوزه؛ فعّالان عرصهی خدمات اجتماعی فعّالان میدان کمکهای مؤمنانه که موارد زیادیاش را در این یکی دو سه سال اخیر در قضایای مختلف، ملّت ایران به بهترین وجهی انجام دادند و شاهد بودند؛ فعّالان حوزهی دفاع نظامی؛ فعّالان جهاد تبیین؛ همین چیزهایی که جناب آقای آلهاشم الان در سخنرانیشان گفتند و گزارش دادند که دارد انجام میگیرد. کارکنان خدوم حکومتی؛ در مجموعهی حکومت، در سه قوّه، کارکنانی که مشغول خدمت صادقانه و مخلصانه هستند. روشنگریهای روشنگران عرصهی سیاسی؛ بسیاری از افراد هستند که در عرصهی سیاسی روشنگری میکنند، حقایق را برای مردم در رسانههای مختلف [روشن میکنند] و امروز خوشبختانه در فضای مجازی، این کار به صورت خوبی از طریق افرادی که احساس مسئولیّت میکنند در حال انجام است، و همچنین در مطبوعات و عمدتاً در رسانهی ملّی. کمک به مراکز مقاومت؛ آن کسانی که مراکز مقاومت در منطقهی ما و دنیای اسلام را کمک میرسانند، اینها در حقیقت برای تداوم انقلاب و برای استمرار انقلاب دارند کار میکنند. و همین طور کسانی که آمادهی حضور در میدانها هستند در حوادث گوناگون؛ فرض کنید قضیّهی دفاع از حرم پیش میآید، کسانی میآیند وارد میدان میشوند؛ گاهی مسائل گوناگونی در داخل به وجود میآید، مثلاً نهم دی -که البتّه در تبریز هشتم دی، یک روز زودتر از همه وارد میدان شدند- کسانی میآیند وارد میدان میشوند. همهی این حرکتها، حرکتهای استمرار انقلابند؛ همهی اینها اجزای یک حرکت عمومی هستند که ما اسم آن حرکت را میگذاریم «حرکت تداوم انقلاب و استمرار انقلاب» که همه با نگاه به هدفهای بزرگ انقلاب و هدفهای بلند انقلاب انجام میگیرد.۱۴۰۰/۱۱/۲۸
لینک ثابت
متولّیان رسانهها در درجهی اوّل مسئولند؛ چه رسانهی ملّی و چه سایر رسانههای گوناگون، چه فضای مجازی، چه مجموعهی مطبوعات، همه موظّفند در این زمینه وارد این میدان بشوند و هر کسی که یک مرکزی و منبری برای حرف زدن با افکار عمومی جامعه دارد، در این زمینه موظّف است. در کشور هزاران حماسه به وجود میآید؛ در طول این سالها، در طول این چهار دهه در کشور چقدر کارهای بزرگ انجام گرفته، چقدر کارهای حماسهآمیز انجام گرفته! خب اینها بایستی بیان بشود؛ اینها را دشمن کتمان میکند، دشمن اجازه نمیدهد [پخش بشود]. در عرصههای اجتماعی، در عرصههای اقتصادی، در عرصههای عمرانی، در عرصههای آموزشی، در عرصههای بهداشت و درمان، در صنعت، در صنعت! آن روز یک جمعی از فعّالان صنعتی اینجا بودند، گزارش میدادند -تعداد معدودی از آنها گزارش دادند- همراه گزارش آنها تصویر این فعّالیّتها هم نشان داده میشد اینجا در این حسینیّه؛ حیرتآور بود؛ واقعاً حیرتآور است؛ هیچ خبری از اینها در مجموعهی رسانهای کشور نیست؛ این خیلی چیز عجیبی است. این همه کار دارد انجام میگیرد، این همه کارهای مهم، کارهای مفید، همهی اینها حماسه است. در عرصههای عمرانی، در عرصههای دینی و فرهنگی، در عرصههای دفاعی و امنیّتی، در عرصههای دفاعی و امنیّتی.
حالا شما خودتان با مسائل و پیشرفتهای نیروی هوایی آشنا هستید دیگر، کارهایی را تولید کردهاید، کارهایی را ساختهاید، کدام از اینها در جامعه درست منعکس است؟ خب ما کمکاری داریم؛ در این زمینهها واقعاً کمکاری داریم. و همینهایی که من الان گفتم -زمینههای اجتماعی، زمینههای فعّالیّتهای اقتصادی، فعّالیّتهای دیپلماسی و سیاسی، فعّالیّتهای عمرانی؛ این همه کار عمرانی در کشور- هر کدام از این سرفصلها میتواند یک عنوانی باشد برای فعّالیّت جهاد تبیین. و نباید گذاشت که برخی از مشکلات -خب کشور مشکلاتی دارد؛ مشکلات اقتصادی هست، مشکلات معیشتی هست- بر روی این حماسهها گرد و غبار بنشاند و آنها را از چشم مردم پنهان کند. این مشکلات به جای خود محفوظ، و باید تلاش بشود تا مشکلات برطرف بشود؛ شکّی نیست امّا آن کارهای مهم و پیشرفتهای مهم، ساخت و سازهای مهم، فعّالیّتهای ارزشمند در زمینههای گوناگون نبایستی فراموش بشود.۱۴۰۰/۱۱/۱۹
لینک ثابت
مطلبی که من بیشتر میخواهم روی آن تکیه بکنم و توجّه شما و دیگرانی که این صحبت را میشنوند جلب کنم، «جهاد تبیین» است که من این را مکرّر تکرار کردهام. من میخواهم بگویم آن روز که این حرکت تاریخی نوزدهم بهمن در برابر امام انجام گرفت، اگر آن عکسی که از این واقعه منتشر شد منتشر نمیشد، یعنی این کار تبیینی اگر انجام نمیگرفت، این حادثه نه این جور ماندگار میشد، نه اثرگذار میشد؛ یک حادثهای بود مثل حوادث فراوان دیگری که اتّفاق میافتد و فراموش میشود. عامل ماندگاری و اثرگذاری این حادثه عبارت بود از همان قاب تصویر هنرمندانهای که از این منتشر شد؛ تبیین، این است، تبلیغ کردن و نشان دادن، این است. به برکت یک کار محدود و کوچک رسانهای -آن روز امکانات رسانهای مثل امروز نبود، خیلی محدود بود- یک حرکت مثل حرکت بیعت نیروی هوایی در روز نوزدهم بهمن میشود تاریخساز، میشود ماندگار، میشود اثرگذار، میشود تحوّلبخش؛ مسئلهی «روایت درست» این است؛ این مسئلهی «روایت درست حوادث» که بنده تأکید میکنم، این است که امروز با گسترش رسانهها -که حالا امروز نسبت به آن روز اگر نگاه کنیم، نمیشود گفت صدها برابر، شاید هزارها برابر آن روز با این فضای مجازی و این ماهوارهها و این چیزهایی که امروز هست و آن روز نبود، قضیّه تفاوت کرده- اهمّیّت مسئله هم به همین اندازه زیاد شده... ساواک رژیم طاغوت محلّی بود که انواع و اقسام شکنجههای سازمانهای اطّلاعاتی اسرائیل و آمریکا را در آنجا اعمال میکردند؛ بعضیها را شاید آزمایش میکردند -به صورت آزمایشی- و خیلی از آنها را اعمال میکردند که عدّهی بسیاری از آن کسانی که آن شکنجهها را تحمّل کردند، الان زندهاند و آثار آن شکنجهها هنوز در جسم آنها باقی است، و دارند رنج میبرند. این چهرهی خبیث و زشت و سرتاپا جنایت ساواک را هم حتّی میخواهند تزیین کنند و آرایش کنند و به شکل دیگری نشان بدهند! یعنی مأمور آن روز ساواک که شاید بدنامترین چهره در کشور بود، خاطرهنویسی میکند و جوری حرف میزند که کأنّه ساواک -[یعنی] مرکز شکنجه و مرکز ظلم و مانند اینها- یک چهرهی روشن منوّری دارد. متقابلاً در مورد انقلاب، هر چه میتوانند چهرهی انقلاب را، چهرهی امام را، فعّالیّتهای این چهل سال را مخدوش میکنند؛ تا آنجایی که از عهدهشان بر میآید سعی میکنند این را مخدوش کنند. از پیشرفتها، از نقاط مثبت، نقاط قوّت، مطلقاً نشانهای در این مجموعهی امپراتوری رسانهای غرب شما مشاهده نمیکنید؛ کتمان حقایق. متقابلاً اگر یک نقطهضعفی وجود دارد -که البتّه وجود دارد؛ هیچ کشوری و هیچ نظامی بدون نقطهضعف نیست- یک نقطهضعف کوچک را صد برابر بزرگ میکنند و نشان میدهند؛ این یک کار عجیبی است که امروز انجام میگیرد. به همین جهت است که «جهاد تبیین» یک فریضه است. «جهاد تبیین» یک فریضهی قطعی و یک فریضهی فوری است و هر کسی که میتواند[باید اقدام کند]؛ و حالا عرض خواهم کرد که مسئولین در این زمینه بیشتر موظّفند.۱۴۰۰/۱۱/۱۹
لینک ثابت
قوام هیئت به جهاد است؛ جهاد یعنی چه؟ جهاد یعنی تلاش در مقابلهی با دشمن؛ هر تلاشی جهاد نیست. خیلیها تلاش میکنند، تلاشهای علمی زیادی میکنند، تلاشهای اقتصادی میکنند که خوب و بهجا است، امّا جهاد نیست. جهاد یعنی تلاشی که هدفگیری در مقابل دشمن در آن وجود داشته باشد؛ این جهاد است. در اصطلاح اسلامی و منطق اسلامی، جهاد این [کاری] است که در مقابل دشمن انجام میگیرد. شما [اگر] کار اقتصادی بکنید برای مقابلهی با دشمن، میشود جهاد؛ کار علمی و تحقیقی بکنید برای مقابلهی با دشمن، میشود جهاد؛ حرف بزنید، تبیین کنید برای خنثی کردن وسوسهی دشمن، میشود جهاد؛ اینها همه جهاد است. پس مهم این است که ما عرصهی جهاد را تشخیص بدهیم که در هر زمانی در چه عرصهای باید جهاد کرد؛ این خیلی مهم است.۱۴۰۰/۱۱/۰۳
لینک ثابت
هیئت، کانون جهاد است؛ هیئت، کانون جهاد است؛ جهاد فیسبیلالله، جهاد در راه احیای مکتب اهلبیت، مکتب امام حسین (علیه السّلام)، مکتب شهادت. خب ائمّه (علیهم السّلام) چه جور جهادی میکردند؟ ائمّه جهاد نظامی که نمیکردند؛ جز معدودی -فقط حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبیٰ و حضرت امام حسین با شمشیر جنگیدند- بقیّهی ائمّه که با شمشیر نجنگیدند؛ جهادشان چه بود؟ «جهاد تبیین»؛ همین که بنده مکرر تکرار میکنم تبیین یا جهاد تبیین، تبیین کنید، روشنگری کنید. هیئت، محلّ جهاد تبیین است. به نظر من از این «احیوا امرنا» این نکتهی بسیار مهم استفاده میشود.
یک نکتهی دیگر در باب هیئت این است که هیئت یک ساختاری است که هم دارای مغز و معنا است، هم دارای تحرّک و پویایی است؛ فقط فکر و معنویّت و درس و تعلیم نیست، تحرّک و پویایی هم در هیئت وجود دارد. مغز و معنا همان مکتب است؛ تبیین مکتب. در هیئتها تبیین مکتب میشود. اینکه عرض میکنیم «میشود»، یعنی باید بشود. طبیعت هیئت این است: هیئت محلّ تبیین است، محلّ بیان است، محلّ بیان مهمترین مفاهیم معارف اسلامی و معارف علوی است، محلّ پاسخ به سؤالها است.۱۴۰۰/۱۱/۰۳
لینک ثابت
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، نعمت یاد امام حسین را روزبهروز در کشور ما فراوانتر و مستدامتر بفرما. پروردگارا! زبانهایی که با مدیحهی حسینبنعلی و خاندان پیغمبر حرکت میکنند، مورد لطف و برکت خودت قرار بده. پروردگارا! هیئتهای ما را، هیئتهای امام صادقپسند قرار بده؛ ما را سربازان جهاد عظیم این روزگار که «جهاد تبیین» است، قرار بده. پروردگارا! ارواح طیّبهی امام عزیز ما و شهدای بزرگوار ما را با ارواح طیّبهی اهلبیت (علیهم السّلام) محشور بفرما؛ قلب مقدّس فاطمهی زهرا، صدّیقهی کبریٰ (سلام الله علیها) را از ما راضی و خشنود کن؛ دل مبارک امام زمان، ولیّعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود کن؛ سلام ما و تحیّات ما را به آن بزرگوار برسان و رضایت آن بزرگوار از ما را، شامل حال ما قرار بده.۱۴۰۰/۱۱/۰۳
لینک ثابت
یک نکتهی مهمّی در باب هیئت هست و آن این است که امام -همان طور که عرض کردم- در این دو روایت میفرمایند: احیوا امرنا؛ مسئلهی ما را، مکتب ما را زنده نگه دارید یا زنده کنید. خب، امروز برای شما که در محیط شیعی، در محیط جمهوری اسلامی، در کشور مسلمان و شیعه نشستهاید، شاید اصلاً خیلی مفهوم نیست آن وقتی که امام صادق میگویند «احیوا امرنا»(۱)، یعنی چه. در آن دورهای که امام صادق فرمودند: احیوا امرنا، احیای امر اهلبیت جزو سختترین و خطرناکترین کارها بود؛ یک جهاد عظیم بود. حالا آن زمانهایی که ما در این زمینه زیاد بحث میکردیم، کار میکردیم -که آن حرفهای چهل پنجاه سال قبل ظاهراً چاپ شده و در اختیار افراد هست- [توضیح دادهایم.] زندگی مبارزاتی ائمّه و مبارزهی اصحاب ائمّه جزو خطرناکترینها بود؛ چطور است که همهی ائمّه به شهادت میرسند؟ چرا امام جواد در ۲۵ سالگی، امام عسکری در ۲۸ سالگی به شهادت میرسند؟ چرا اینها را میکشند؟ چرا موسیبنجعفر (علیه السّلام) را چند سال به زندان میاندازند و در زندان به شهادت میرسانند؟ زندگی، زندگی مبارزه بود. در یک چنین شرایطی امام میفرماید: احیوا امرنا؛ شما که مینشینید در آن جلسات هیئتی، احیای امر ما را بکنید؛ یعنی امام بزرگترین مبارزات را، خطرناکترین مبارزات را، از اینها مطالبه میکند. پس هیئت جای چیست؟ جای جهاد. هیئت، کانون جهاد است؛ هیئت، کانون جهاد است؛ جهاد فیسبیلالله، جهاد در راه احیای مکتب اهلبیت، مکتب امام حسین (علیه السّلام)، مکتب شهادت. خب ائمّه (علیهم السّلام) چه جور جهادی میکردند؟ ائمّه جهاد نظامی که نمیکردند؛ جز معدودی -فقط حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبیٰ و حضرت امام حسین با شمشیر جنگیدند- بقیّهی ائمّه که با شمشیر نجنگیدند؛ جهادشان چه بود؟ «جهاد تبیین»؛ همین که بنده مکرّر تکرار میکنم تبیین یا جهاد تبیین، تبیین کنید، روشنگری کنید. هیئت، محلّ جهاد تبیین است. به نظر من از این «احیوا امرنا» این نکتهی بسیار مهم استفاده میشود.۱۴۰۰/۱۱/۰۳
۱ )
عنْ أبی عبْد اللّه ع قال: تجْلسون و تحدّثون قلْت نعمْ قال تلْک الْمجالس أحبّها فأحْیوا أمْرنا رحم اللّه منْ أحْیا أمْرنا یا فضیْل- منْ ذکرنا أوْ ذکرْنا عنْده فخرج عنْ عیْنیْه مثْل جناح الذّباب غفر اللّه له ذنوبه و لوْ کانتْ أکْثر منْ زبد الْبحْر.
ترجمه:
امام صادق (ع) (به یکى از شیعیان) فرمود: آیا (شما دوستان و شیعیان) با یک دیگر همنشینى و گفتگو دارید؟ عرض کردم: بلى، فرمود: این مجلسها را دوست مىدارم، پس فضایل و سخنان ما را (در مورد احکام دین یا مصایب ما) زنده نگه دارید. کسى که فضایل ما را هر چه بیشتر زنده نگه دارد خداى رحمتش کند. هر که ما را یاد کند یا نزد او ذکرى از ما بشود و به اندازه پر مگسى اشک از چشمش خارج شود خدا گناهانش را مىآمرزد گرچه از کف دریا بیشتر باشد.
لینک ثابت وسائل الشیعة، ج۱۲، ص: ۲۰؛ قرب الإسناد (ط - الحدیثة)، النص، ص: ۳۶؛ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۴، ص: ۲۸۲؛
عنْ أبی عبْد اللّه ع قال: تجْلسون و تحدّثون قلْت نعمْ قال تلْک الْمجالس أحبّها فأحْیوا أمْرنا رحم اللّه منْ أحْیا أمْرنا یا فضیْل- منْ ذکرنا أوْ ذکرْنا عنْده فخرج عنْ عیْنیْه مثْل جناح الذّباب غفر اللّه له ذنوبه و لوْ کانتْ أکْثر منْ زبد الْبحْر.
ترجمه:
امام صادق (ع) (به یکى از شیعیان) فرمود: آیا (شما دوستان و شیعیان) با یک دیگر همنشینى و گفتگو دارید؟ عرض کردم: بلى، فرمود: این مجلسها را دوست مىدارم، پس فضایل و سخنان ما را (در مورد احکام دین یا مصایب ما) زنده نگه دارید. کسى که فضایل ما را هر چه بیشتر زنده نگه دارد خداى رحمتش کند. هر که ما را یاد کند یا نزد او ذکرى از ما بشود و به اندازه پر مگسى اشک از چشمش خارج شود خدا گناهانش را مىآمرزد گرچه از کف دریا بیشتر باشد.
نکتهی مهمّ دیگر در زندگی این بزرگوار که آن هم باز نشانهی تدبیر است، این است که این بزرگوار جهاد تبیین را، جهاد روایت را راه انداخت؛ نگذاشت و فرصت نداد که روایت دشمن از حادثه غلبه پیدا کند؛ کاری کرد که روایت او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند. حالا تا امروز روایت زینب کبریٰ (سلام الله علیها) از حادثهی عاشورا در تاریخ مانده، [امّا] در همان زمان هم تأثیر گذاشت در شام، در کوفه، در مجموعهی سالهای حکومت اموی و منتهی شد به ساقط شدن حکومت اموی. ببینید! این درس است؛ این همان حرفی است که بنده همیشه میگویم: شما روایت کنید حقایق جامعهی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر حادثهی دفاع مقدّس را روایت نکنید، دشمن روایت میکند، هر جور دلش میخواهد؛ توجیه میکند، دروغ میگوید [آن هم]۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض میکند. شما اگر حادثهی تسخیر لانهی جاسوسی را روایت نکنید -که متأسّفانه نکردیم- دشمن روایت میکند و کرده؛ دشمن روایت کرده، با روایتهای دروغ. این کاری است که ما باید انجام بدهیم؛ وظیفهی جوانهای ما است.۱۴۰۰/۰۹/۲۱
لینک ثابت
این چهل روزی که از عاشورا تا اربعین اتّفاق افتاده، یکی از مقاطع بسیار مهمّ تاریخ اسلام است. روز عاشورا در اوج اهمّیّت است و این چهل روزی هم که بین عاشورا و اربعین هست، تالیتلو روز عاشورا است. اگر روز عاشورا اوج مجاهدت همراه با فداکاری -فدا کردن جان، فدا کردن عزیزان، فرزندان و یاران- است، این چهل روز، اوج مجاهدت همراه با تبیین، همراه با افشاگری، همراه با توضیح [است]. اگر این چهل روز نمیبود، اگر حرکت عظیم زینب کبریٰ (سلام الله علیها) و جناب امّکلثوم و حضرت سجّاد (علیه السّلام) نمیبود، شاید آن فقرهی «لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضّلالة» اتّفاق نمیافتاد. این حرکت عظیم، این صبر فوقالعادهی خاندان پیغمبر به پیشوایی زینب کبریٰ (سلام الله علیها) و امام سجّاد (علیه السّلام) بود که توانست حادثهی کربلا را ماندگار کند و به معنای واقعی کلمه این تبیین مکمّل آن فداکاری بود.
من از این جمله استفاده کنم برای بیان این مطلب که شما جوانان عزیز و دانشجویان عزیز که به معنای واقعی کلمه میوهی دل ملّت و امید آیندهی این کشورید، به مسئلهی «تبیین» اهمّیّت بدهید. خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. در قبال این حرکت گمراهکنندهای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتن افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوانها، «حرکت تبیین» خنثیکنندهی این توطئهی دشمن و این حرکت دشمن است.
...
امیدوارم انشاءالله خدای متعال همهی شماها را موفّق کند. جوانهای ما امروز بحمدالله مجهّزند؛ مجهّز به فکر، مجهّز به عقلانیّت، مجهّز به آگاهیهای فراوان، و میتوانند در این زمینهها خیلی تلاش کنند. خودتان را آماده کنید، این تجهیزات را در خودتان افزایش بدهید و به معنای واقعی کلمه خودتان را مجهّز کنید و در این میدان وارد بشوید: در میدان تبیین و افشاگری، یعنی راهی که زینب کبریٰ (سلام الله علیها) در این چهل روز انجام داد. عظمت این چهل روز به خاطر کاری است که این بزرگوار و حضرت سجّاد (سلام الله علیه) و بقیّهای که اطراف اینها [بودند] انجام دادند و سختیها را تحمّل کردند، و [اگر بخواهیم] با زبان روضهخوانی حرف بزنیم، در واقع در روز اربعین، زینب کبریٰ آمد گزارش کار به امام حسین (علیه السّلام) داد که این کارها را کردیم، این جور رفتیم، این جور تحمّل کردیم و این جور بیان کردیم و تبیین کردیم.۱۴۰۰/۰۷/۰۵
لینک ثابت
السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین الّذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السّلام. (۱)
این چهل روزی که از عاشورا تا اربعین اتّفاق افتاده، یکی از مقاطع بسیار مهمّ تاریخ اسلام است. روز عاشورا در اوج اهمّیّت است و این چهل روزی هم که بین عاشورا و اربعین هست، تالیتلو روز عاشورا است. اگر روز عاشورا اوج مجاهدت همراه با فداکاری -فدا کردن جان، فدا کردن عزیزان، فرزندان و یاران- است، این چهل روز، اوج مجاهدت همراه با تبیین، همراه با افشاگری، همراه با توضیح [است]. اگر این چهل روز نمیبود، اگر حرکت عظیم زینب کبریٰ (سلام الله علیها) و جناب امّکلثوم و حضرت سجّاد (علیه السّلام) نمیبود، شاید آن فقرهی «لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضّلالة»(۲) اتّفاق نمیافتاد. این حرکت عظیم، این صبر فوقالعادهی خاندان پیغمبر به پیشوایی زینب کبریٰ (سلام الله علیها) و امام سجّاد (علیه السّلام) بود که توانست حادثهی کربلا را ماندگار کند و به معنای واقعی کلمه این تبیین مکمّل آن فداکاری بود.
من از این جمله استفاده کنم برای بیان این مطلب که شما جوانان عزیز و دانشجویان عزیز که به معنای واقعی کلمه میوهی دل ملّت و امید آیندهی این کشورید، به مسئلهی «تبیین» اهمّیّت بدهید. خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. در قبال این حرکت گمراهکنندهای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر افکار عمومی که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتن افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوانها، «حرکت تبیین» خنثیکنندهی این توطئهی دشمن و این حرکت دشمن است.
هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی، مثل یک نوری پیرامون خودتان را روشن کنید. امروز خوشبختانه میدان باز است برای انتشار افکار. این فضای عمومی در کنار مشکلاتی که ممکن است به وجود بیاورد، برکات بزرگی هم دارد؛ میتوانید افکار درست را، افکار صحیح را منتشر کنید، پاسخ به اشکالات را، پاسخ به ابهامآفرینیها را در این فضا با استفادهی از این امکان منتشر کنید و میتوانید در این زمینه به معنای واقعی کلمه جهاد کنید. البتّه اصل قطعی در این باب این است که بایستی از شیوهی اخلاقی در این کار پیروی کرد. از این کاری که بعضیها در فضای مجازی یا در مطبوعات و در مقالهها و اینجا و آنجا انجام میدهند که با دشنام، با تهمت و فریب و دروغ با افکار عمومی مواجه میشوند، باید بشدّت اجتناب کرد. بایستی حقایق را با منطق قوی، سخن متین و عقلانیّت کامل، همراه با زینت عاطفه و عواطف انسانی، و بهکارگیری اخلاق منتشر کرد. امروز همهی ما بایستی در این میدان حرکت بکنیم؛ هر کدام به نحوی و با سهمی که در این راه داریم.۱۴۰۰/۰۷/۰۵
۱ )
السّلام على الْحسیْن و على علیّ بْن الْحسیْن و على أوْلاد الْحسیْن و على أصْحاب الْحسیْن...الّذین بذلوا مهجهمْ دون الْحسیْن علیْه السّلام.
ترجمه:
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص: ۷۷۶؛ البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص: ۲۷۱؛ زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص: ۲۳۶؛
السّلام على الْحسیْن و على علیّ بْن الْحسیْن و على أوْلاد الْحسیْن و على أصْحاب الْحسیْن...الّذین بذلوا مهجهمْ دون الْحسیْن علیْه السّلام.
ترجمه:
۲ )
ٍ عنْ صفْوان بْن مهْران الْجمّال قال: قال لی موْلای الصّادق صلوات اللّه علیْه فی زیارة الْأرْبعین تزور عنْد ارْتفاع النّهار و تقول- السّلام على ولیّ اللّه و حبیبه السّلام على خلیل اللّه و نجیبه السّلام على صفیّ اللّه و ابْن صفیّه السّلام على الْحسیْن الْمظْلوم الشّهید السّلام على أسیر الْکربات و قتیل الْعبرات اللّهمّ إنّی أشْهد أنّه ولیّک و ابْن ولیّک و صفیّک و ابْن صفیّک الْفائز بکرامتک أکْرمْته بالشّهادة و حبوْته بالسّعادة و اجْتبیْته بطیب الْولادة و جعلْته سیّداً من السّادة و قائداً من الْقادة و ذائداً من الذّادة و أعْطیْته مواریث الْأنْبیاء و جعلْته حجّةً على خلْقک من الْأوْصیاء فأعْذر فی الدّعاء و منح النّصْح و بذل مهْجته فیک لیسْتنْقذ عبادک من الْجهالة و حیْرة الضّلالة...
ترجمه:
از صفوان جمال که گفت مولاى من حضرت صادق علیه السّلام به من گفت:در زیارت اربعین که زیارت مىکنى در هنگامى که روز بلند شده باشد و چنین مىگویى: سلام بر ولى خدا و حبیب خاص خدا!سلام بر دوستدار و محبوب و برگزیدۀ خدا!سلام بر بندۀ خالص فرزند بندۀ خالص خدا!سلام بر حسین مظلوم شهید راه خدا! سلام بر آن اسیر غم و اندوه و مصایب سخت عالم و کشتۀ آب چشمان. پروردگارا من گواهى مىدهم که آن حضرت ولى تو و فرزند ولى تو و برگزیدۀ تو و فرزند برگزیدۀ توست که به لطف و کرمت رستگار شد،او را به فیض شهادت گرامى داشتى و به سعادت مخصوص گردانیدى و به پاکى نسل برگزیدى و او را امام بزرگى از بزرگان عالم و پیشوایى از پیشوایان الهى جهان قرار دادى و مدافع از اسلام مقرر داشتى و میراث تمام پیمبران را به او عطا کردى و او را از جانشینان پیغمبر و حجت خود بر خلق گردانیدى.او هم در اتمام حجت بر خلق هرعذرى را از امت رفع کرد و اندرز و امت را با عطوفت و مهربانى نصیحت کرد و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهى نجات دهد.
لینک ثابت تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج۶، ص: ۱۱۳؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص: ۷۸۸؛ بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۹۸، ص: ۳۳۱؛
ٍ عنْ صفْوان بْن مهْران الْجمّال قال: قال لی موْلای الصّادق صلوات اللّه علیْه فی زیارة الْأرْبعین تزور عنْد ارْتفاع النّهار و تقول- السّلام على ولیّ اللّه و حبیبه السّلام على خلیل اللّه و نجیبه السّلام على صفیّ اللّه و ابْن صفیّه السّلام على الْحسیْن الْمظْلوم الشّهید السّلام على أسیر الْکربات و قتیل الْعبرات اللّهمّ إنّی أشْهد أنّه ولیّک و ابْن ولیّک و صفیّک و ابْن صفیّک الْفائز بکرامتک أکْرمْته بالشّهادة و حبوْته بالسّعادة و اجْتبیْته بطیب الْولادة و جعلْته سیّداً من السّادة و قائداً من الْقادة و ذائداً من الذّادة و أعْطیْته مواریث الْأنْبیاء و جعلْته حجّةً على خلْقک من الْأوْصیاء فأعْذر فی الدّعاء و منح النّصْح و بذل مهْجته فیک لیسْتنْقذ عبادک من الْجهالة و حیْرة الضّلالة...
ترجمه:
از صفوان جمال که گفت مولاى من حضرت صادق علیه السّلام به من گفت:در زیارت اربعین که زیارت مىکنى در هنگامى که روز بلند شده باشد و چنین مىگویى: سلام بر ولى خدا و حبیب خاص خدا!سلام بر دوستدار و محبوب و برگزیدۀ خدا!سلام بر بندۀ خالص فرزند بندۀ خالص خدا!سلام بر حسین مظلوم شهید راه خدا! سلام بر آن اسیر غم و اندوه و مصایب سخت عالم و کشتۀ آب چشمان. پروردگارا من گواهى مىدهم که آن حضرت ولى تو و فرزند ولى تو و برگزیدۀ تو و فرزند برگزیدۀ توست که به لطف و کرمت رستگار شد،او را به فیض شهادت گرامى داشتى و به سعادت مخصوص گردانیدى و به پاکى نسل برگزیدى و او را امام بزرگى از بزرگان عالم و پیشوایى از پیشوایان الهى جهان قرار دادى و مدافع از اسلام مقرر داشتى و میراث تمام پیمبران را به او عطا کردى و او را از جانشینان پیغمبر و حجت خود بر خلق گردانیدى.او هم در اتمام حجت بر خلق هرعذرى را از امت رفع کرد و اندرز و امت را با عطوفت و مهربانى نصیحت کرد و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهى نجات دهد.
تبیین اساس کار ما است. ما با ذهنها مواجهیم، با دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمیافتد، جسمها بهکار نمیافتد؛ این فرق بین تفکّر اسلامی و تفکّرات غیر اسلامی است. بنده در منزل یکی از دوستانمان در تهران -آن سالهای قبل از انقلاب- نشسته بودیم. در این بین، یکی از جوانهایی که میشناختم -مشهدی بود؛ با خودش، پدرش آشنا بودیم؛ جزو چریکهای فدائی خلق بود و جزو کسانی بود که در جنگلهای شمال رفته بودند موضع گرفته بودند و مبارزه میکردند- ناگهان وارد شد، من هم خبر نداشتم. خب، آشنا بودیم؛ آمدند نشستند؛ ظاهراً آمده بود از آن صاحبخانه یک کمک مالیای، چیزی بگیرد. من گفتم خب شماها چه کار میکنید، یک چیزهایی گفت. من گفتم شماها اگر میخواهید موفّق بشوید، راهش این است که با مردم حرف بزنید، تبیین کنید؛ مردم بدانند شما چرا در شمال جمع شدهاید مبارزهی مسلّحانه میکنید و در شهر مثلاً فرض کنید فلانجا فلان حرکت را انجام میدهید؛ مردم بدانند؛ تبیین کنید. یک مقداری راجع به این تبیین با او صحبت کردیم.
...
تفکّر اسلامی تبیین است. فانّما علیک البلاغ؛(۲۶) به پیغمبر خدا میگوید وظیفهی تو رساندن است، حرف را باید برسانی. باید تبیین کنید؛ حرفهایتان را، نظراتتان را بگویید؛ در مسائل مهمّ کشور؛ در مسئلهی اقتصاد مقاومتی تبیین کنید، در مسئلهی پیشرفت علمی -اینها مسائل مهمّ کشور است- در مسئلهی ارتباط با آمریکا [تبیین کنید]؛ برای خیلیها روشن نیست. برای شما که مجموعههای دانشجویی هستید، اگر روشن نیست، بروید برای خودتان روشن کنید؛ اگر روشن است، برای مجموعهی دانشجویی تبیین کنید. چرا بنده اینقدر اصرار دارم که ارتباط با آمریکا نبایستی برقرار بشود حتّی مذاکره، جز در مسائل مشخّص و معیّنی که حالا اقتضای مصلحت باشد؛ علّتش چیست؟ خب این یک دلیلی دارد؛ این دلیل را سیاستمدارهای حتّی طرفدار با آمریکا هم یک جاهایی تأیید کردند.
...
شماها دانشجویید، جوانید، فکرهای خوبی دارید، حرفهایی که امروز زدید، بنده را کاملاً امیدوار کرد، نه از جهت محتوای حرفها، بلکه از جهت اینکه -محتواها هم خوب بود، منظورم چیز دیگر است- احساس کردم ذهنها دارد کاملاً کار میکند؛ این برای من مهم است؛ ذهن کار میکند، ادبیّات خوبی به کار میبرد، این خیلی باارزش است؛ خب، این ذهنی که فعّال است، بنشیند راجع به این قضیّه استدلالهای مناسب را پیدا کند، این را ترویج کند. ببینید! [این] یکی از چیزهای مورد تبیین است.
مسئلهی سبک زندگی اسلامی ایرانی که ما مطرح کردیم، خب این درخور بررسی است، این را تبیین کنید، هم خودتان عملاً و هم تبیینی.
مسئلهی فرهنگ، یکی از مسائل مهم است، این را تبیین کنید.۱۳۹۵/۰۴/۱۲
- گروه خبری :
- کد خبر : 113345
کلمات کلیدی